English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
personalize جنبه شخصی دادن به
Other Matches
politick جنبه سیاسی دادن به
sinify جنبه چینی دادن
spiritualization جنبه روحانی دادن به
laicize جنبه عامیانه دادن به
politicize سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
put in one's two cents <idiom> به شخصی نظریه دادن
commercialize بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
put one's own house in order <idiom> سروسامان دادن کار شخصی
sinicize جنبه چینی دادن چینی کردن
opportunism بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
aspects جنبه
aspect جنبه
leered جنبه
leer جنبه
leers جنبه
leering جنبه
provisionality جنبه موقتی
pro- جنبه مثبت
pro جنبه مثبت
fortes جنبه قوی
forte جنبه قوی
perspectives جنبه فکری
perspective جنبه فکری
self شخصیت جنبه
sights جنبه چشم
ambivalence دارای دو جنبه
sight جنبه چشم
prospect پیش بینی جنبه
rheostat جنبه مقاومت الکتریکی
pragmatism جنبه عملی قطعیت
mysteriousness جنبه سری مرموزیت
prospected پیش بینی جنبه
prospecting پیش بینی جنبه
prospects پیش بینی جنبه
phased اهله قمر جنبه
materiality جنبه مادی ضرورت
phase اهله قمر جنبه
phases اهله قمر جنبه
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
the reverse of the medal طرف یا جنبه دیگر موضوع
specifying جنبه خاصی قائل شدن برای
specify جنبه خاصی قائل شدن برای
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
specifies جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphism قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
c استفاده مشابه از کامپیوتر در هر جنبه طراحی و ساخت
anthropomorphize جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
coroner هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
qui tam action دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
coroners هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
wise کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wiser کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
kenosis اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
western european union ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
personal شخصی
civilians شخصی
some one شخصی
civil شخصی
privates شخصی
private شخصی
personable شخصی
ones شخصی
civilian شخصی
personae شخصی
informal شخصی
personas شخصی
persona شخصی
one شخصی
under one's belt <idiom> میل شخصی
personal right حقوق شخصی
personalty اموال شخصی
hire out <idiom> اجاره شخصی
somebody یک شخص شخصی
separate estate اموال شخصی زن
particular good عین شخصی
backcourt foul خطای شخصی
personal interest نفع شخصی
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
very own <adj.> خصوصی [شخصی]
personal property اموال شخصی
who چه شخصی چه اشخاصی
personal ownership مالکیت شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
personal computer کامپیوتر شخصی
self-employed کار شخصی
paraphernalia اموال شخصی زن
personal computers کامپیوتر شخصی
personal staff ستاد شخصی
whosoever هر شخصی که باشد
personal service ابلاغ شخصی
personal motive غرض شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
self employed کار شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
private motive غرض شخصی
personalty دارایی شخصی
proenomen نام شخصی
passanger car اتومبیل شخصی
A private car. اتوموبیل شخصی
personalized form letter فرم شخصی
private property دارایی شخصی
personal computing محاسبات شخصی
personal requirment حوائج شخصی
personal action دعوی شخصی
personal saving پس انداز شخصی
self interest نفع شخصی
personal requirment احتیاجات شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
individual foul خطای شخصی
idols of the cave اوهام شخصی
idiograph نشان شخصی
whoso هر شخصی که باشد
by end غرض شخصی
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
personal affairs امور شخصی
self interest غرض شخصی
informal observations مشاهدات شخصی
personal property مایملک شخصی
personal exemptions معافیتهای شخصی
self will اراده شخصی
personal identity هویت شخصی
personal service خدمت شخصی
personal income درامد شخصی
under one's thumb <idiom> زیرنظر شخصی
bomb scare اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal influence نفوذ شخصی
personal error خطای شخصی
oomph چاذبه شخصی
self intrest نفع شخصی
personal constructs سازههای شخصی
self-interest نفع شخصی
personal effects لوازم شخصی
valor ارزش شخصی واجتماعی
onother's money پول شخصی دیگر
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
bunched income درامد خدمات شخصی
bye end غرض شخصی قصدپنهان
author شخصی که برنامه می نویسد
self intrested دربند نفع شخصی
personal property دارایی شخصی منقول
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
valour ارزش شخصی واجتماعی
self regard حفظ منافع شخصی
ibm personal computer xt کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
privy seal مهر شخصی پادشاه
personal income tax مالیات بر درامد شخصی
toe the line <idiom> انجام وفایف شخصی
individualization of punshment شخصی کردن مجازاتها
mannerism اطوار واخلاق شخصی
self interested در بند نفع شخصی
mannerisms اطوار واخلاق شخصی
unbeknown خارج از معلومات شخصی
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
personal identification number شماره شناسایی شخصی
private property دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels دارایی شخصی منقول
individual income tax مالیات بر درامد شخصی
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
to hold in d. درتصرف شخصی داشتن
ibm personal computer at کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
fill (someone) in <idiom> جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
owns شخصی مال خودم
owning شخصی مال خودم
owned شخصی مال خودم
own شخصی مال خودم
unbeknownst خارج از معلومات شخصی
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
in one's best interest به صلاح خود شخصی
self-interested در بند نفع شخصی
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
pinning شماره شناسایی شخصی
pinned شماره شناسایی شخصی
play (someone) for something <idiom> به بازی گرفتن شخصی
duffle bag کیسه لوازم شخصی
pin شماره شناسایی شخصی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
lowerclassman شخصی که از طبقه پایین است
self help اعاشه از راه کار شخصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com