English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
militarize جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
Other Matches
maneuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
fortified church [کلیسایی دارای استحکامات نظامی]
militarization نظامی کردن
militarize نظامی کردن
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
grate باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporate جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
threads دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
demilitarization غیر نظامی کردن
militarization نظامی کردن امور
drilling تمرین نظامی کردن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
marches راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marched راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marching راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
fortify دارای استحکامات کردن تقویت کردن
catalyze دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
fortifies دارای استحکامات کردن تقویت کردن
inflame دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortifying دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish دارای اثاثه کردن مجهز کردن
inflames دارای اماس کردن ملتهب کردن
marched نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
innervate دارای پی کردن
facings یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
nationalizing دارای ملیت کردن
nationalize دارای ملیت کردن
freckle خال دارای کک مک کردن
nationalising دارای ملیت کردن
tooth دارای دندان کردن
gifts دارای استعداد کردن
bodies دارای جسم کردن
body دارای جسم کردن
nationalised دارای ملیت کردن
nationalises دارای ملیت کردن
populating دارای جمعیت کردن
embrasure دارای منفذ کردن
gift دارای استعداد کردن
populates دارای جمعیت کردن
embrasures دارای منفذ کردن
nationalizes دارای ملیت کردن
personifying دارای شخصیت کردن
personify دارای شخصیت کردن
personifies دارای شخصیت کردن
personified دارای شخصیت کردن
tinkling دارای طنین کردن
tinkles دارای طنین کردن
tinkled دارای طنین کردن
tinkle دارای طنین کردن
zigzagged دارای پیچ و خم کردن
zigzags دارای پیچ و خم کردن
zigzag دارای پیچ و خم کردن
vallum دارای استحکامات کردن
varnishing دارای فاهرخوب کردن
varnishes دارای فاهرخوب کردن
varnished دارای فاهرخوب کردن
varnish دارای فاهرخوب کردن
vitaminize دارای ویتامین کردن
whipstitch دارای مرز کردن
populate دارای جمعیت کردن
zigzagging دارای پیچ و خم کردن
transistorize دارای ترانسیتور کردن
rampart دارای استحکامات کردن
potentialize دارای استعداد کردن
crenellate دارای کنگره کردن
crenelate دارای کنگره کردن
substantivize دارای ماهیت کردن
index :دارای فهرست کردن
fluoridate دارای فلورید کردن
personalize دارای شخصیت کردن
castellate دارای استحکامات کردن
nitrogenize دارای نیتروژن کردن
ensoul دارای روح کردن
indexed :دارای فهرست کردن
indexes :دارای فهرست کردن
hydroxylate دارای هیدروکسیل کردن
insoul دارای روح کردن
hydrogenate دارای هیدروژن کردن
systemize دارای همست کردن
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminals سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
bedevils دارای روح شیطانی کردن
bedevilling دارای روح شیطانی کردن
tat دارای حاشیه توری کردن
fulcrum دارای نقطه اتکاء کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossed دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crosses دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossing دارای نقش چلیپایی کردن
panes دارای جام شیشه کردن
methodize دارای روش یاقاعدهای کردن
granulate دارای ذرات ریز کردن
flyspeck دارای لکه مگس کردن
wig دارای گیس مصنوعی کردن
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
rehabilitating دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates دارای امتیازات اولیه کردن
wigs دارای گیس مصنوعی کردن
rehabilitated دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitate دارای امتیازات اولیه کردن
pane دارای جام شیشه کردن
prong دارای چنگک یا چنگال کردن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
ravines دارای دره تنگ کردن
reengine دارای موتور تازه کردن
hyphenate بوسیله خط دارای فاصله کردن
bedevil دارای روح شیطانی کردن
prongs دارای چنگک یا چنگال کردن
to p a thing person with athing کسی را دارای چیزی کردن
to p a thing for a person کسی را دارای چیزی کردن
bedevilled دارای روح شیطانی کردن
ravine دارای دره تنگ کردن
shoes دارای کفش کردن نعل زدن به
russify دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
motivate تهییج کردن دارای انگیزه شده
shoe دارای کفش کردن نعل زدن به
woof پارچه کتانی دارای پود کردن
retrench دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
shoeing دارای کفش کردن نعل زدن به
woofs پارچه کتانی دارای پود کردن
motivates تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminded دارای نبوغ فکری ابداع کردن
motivated تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminding دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds دارای نبوغ فکری ابداع کردن
substantialize دارای وجود خارجی کردن یاشدن
mastermind دارای نبوغ فکری ابداع کردن
bells دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
bell دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
motivating تهییج کردن دارای انگیزه شده
air condition دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
systematize دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
systemmatize دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
military impedimenta شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
dovetailing کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetails کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
incrust با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com