Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل تلافی
Other Matches
unrequited	بدون تلافی یا عمل متقابل
retorts	جواب متقابل دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
rebut	جواب متقابل دادن
reciprocate	تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocates	تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated	تلافی کردن عمل متقابل کردن
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
incidence	تلافی
vindictive	تلافی
amends	تلافی
marque	تلافی
greet	تلافی
greeted	تلافی
greets	تلافی
tit	تلافی
wanion	تلافی
tits	تلافی
retaliation	تلافی
compensation	تلافی
reprisal	تلافی
reprisals	تلافی
compensations	تلافی
retribution	تلافی
reward	مزد تلافی
reciprocates	تلافی کردن
pays	تلافی کردن
by way of reciprocation	در تلافی [کاری]
retaliated	تلافی کردن
wrathful	تلافی دراوردن
reciprocate	تلافی کردن
wrathful	تلافی کردن
recoup	تلافی کردن
repays	تلافی پس دادن به
retaliates	تلافی کردن
retaliate	تلافی کردن
retaliating	تلافی کردن
avenges	تلافی کردن
avenged	تلافی کردن
avenge	تلافی کردن
repay	تلافی پس دادن به
avenging	تلافی کردن
recoups	تلافی کردن
repaying	تلافی پس دادن به
recouping	تلافی کردن
recouped	تلافی کردن
restitution	جبران تلافی
rewardable	مزد تلافی
paying	تلافی کردن
pay	تلافی کردن
in return	در تلافی [کاری]
recompense	جبران تلافی
recompensed	جبران تلافی
recompenses	جبران تلافی
recompensing	جبران تلافی
reciprocated	تلافی کردن
reprisals	تلافی کردن
reprisal	تلافی کردن
to make reprisal	تلافی در اوردن
to make reprisal	تلافی کردن
to make r.	تلافی کردن
vindictive	تلافی کننده
retaliator	متضمن تلافی
rewards	مزد تلافی
retortion	تلافی عینی
compensator	تلافی کننده
retortion	تلافی بعین
rewarded	مزد تلافی
retaliative	تلافی کننده
to pay home	تلافی کامل کردن
reward	سزا تلافی کردن
reprise	خرج تلافی کردن
rewards	سزا تلافی کردن
rewarded	سزا تلافی کردن
to take vengeance on a person	تلافی برکسی دراوردن
rewardable	سزا تلافی کردن
i paid him out well	خوب تلافی بسرش دراوردم
serve one out	تلافی بسر کسی دراوردن
i repaid his kindress in kind	مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i will return his kindness	مهربانی او را تلافی خواهم کرد
to pay out	تنبیه کردن تلافی دراوردن
Touché!	خوب تلافی کردی! [در بحثی]
to serve one out	تلافی بسر کسی دراوردن
to give one his revenge	فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
to take vengeance on any one	تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
congruous	درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
responses	جواب
response	جواب
replies	جواب
recalcitrancy	جواب رد
in reply to	در جواب
counterplea	جواب رد
irreprovable	بی جواب
replied	جواب
replying	جواب
reply	جواب
recalcitrance	جواب رد
comeback	جواب
comebacks	جواب
antiphony	جواب
repost	جواب
riposted	جواب
riposte	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
rejoinders	جواب
resolvent	جواب
ripostes	جواب
rejoinder	جواب
riposting	جواب
to get one's own back	تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
answerable	جواب دار
unanswerable	جواب ناپذیر
responds	جواب دادن
responded	جواب دادن
respond	جواب دادن
brusque	پیش جواب
undertakers	جواب گو مسئول
snip snap	جواب زیرکانه
favourable	جواب مساعد
an abrupt answer	جواب تند
to give the mitten	جواب کردن
to make a response	جواب دادن
answers	: جواب پاسخ
answer mode	حالت جواب
answer pennant	پرچم جواب
send away	جواب دادن
answer	: جواب پاسخ
auto answer	خود جواب
answering	: جواب پاسخ
nope	جواب منفی
irrefragably	بطور بی جواب
answered	: جواب پاسخ
undertaker	جواب گو مسئول
reply paid	جواب قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
response position	مکان جواب
question answer	سئوال- جواب
have it <idiom>	به جواب رسیدن
counter memorial	جواب یادداشت
toss off <idiom>	حاضر جواب
interlocutor	جواب دهنده
interlocutors	جواب دهنده
The wrong answer.	جواب غلط
voice response	جواب صوتی
recitative	جواب دادن
responsory	جواب جماعت
undertaking	جواب گو مسئول
A straightforward answer.	جواب سر راست
A correct answer.	جواب صحیح
She's done so much for us, we need to repay her somehow.	او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
countered	متقابل
reciprocative	متقابل
countering	متقابل
opposing	متقابل
polar	متقابل
interactive	متقابل
correspounding	متقابل
mutual	متقابل
counter	متقابل
opposed	متقابل
reciprocal	متقابل
interactional	متقابل
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
corespondent	مسئول جواب گویی
have her cable	لنگر جواب دادن
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
answered	جواب احتیاج را دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
answering	جواب احتیاج را دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
repartee	جواب شوخی امیز
to meet	[به نیازی] جواب دادن
Touché!	خوب جواب دادی!
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
unique solution	جواب منحصر بفرد
replied	جواب شفاهی دفاعیه
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
reply	جواب شفاهی دفاعیه
replying	جواب شفاهی دفاعیه
to return a greeting	جواب سلام دادن
telephone responder	جواب دهنده تلفن
sockdologer	اتمام حجت جواب
sockdolager	اتمام حجت جواب
replies	جواب شفاهی دفاعیه
sally	جواب سریع و زیرکانه
sallies	جواب سریع و زیرکانه
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com