Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
undertaker
جواب گو مسئول
undertakers
جواب گو مسئول
undertaking
جواب گو مسئول
Search result with all words
corespondent
مسئول جواب گویی
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
in charge
<adj.>
مسئول
answerable
مسئول
accountable
مسئول
liable
مسئول
responsible
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
warden
مسئول
frankpledge
مسئول
responsive
مسئول
accountable
مسئول حساب
furnace attendant
مسئول کوره
authoring system
سیستم مسئول
account
مسئول بودن
furnace man
مسئول کوره
issue commissary
مسئول توزیع
data administrator
مسئول داده ها
to hold responsible
مسئول قراردادن
to hold responsible
مسئول کردن
wagon master
مسئول واگن
cryptographer
مسئول رمز
supplies officer
مسئول مواد
purchasing officer
مسئول خرید
officer in charge
افسر مسئول
officer on duty
افسر مسئول
lineman's plier
انبردست مسئول خط
liable for damages
مسئول خسارات
cupola tender
مسئول کوره
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
custodians
مسئول مرموزات
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
custodians
مسئول سرپرست
custodian
مسئول مرموزات
in charge
<idiom>
مسئول بودن
helmsmen
مسئول سکان
helmsman
مسئول سکان
custodian
مسئول سرپرست
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
officer in charge
افسر مسئول اجرا
tallyman
مسئول کنترل محموله
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
irresponsibly
بطور غیر مسئول
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
captain of the top
مسئول گروه کار
replying
جواب
reply
جواب
resolvent
جواب
repost
جواب
in reply to
در جواب
recalcitrancy
جواب رد
irreprovable
بی جواب
counterplea
جواب رد
antiphony
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
replied
جواب
rejoinders
جواب
responses
جواب
riposted
جواب
riposte
جواب
ripostes
جواب
response
جواب
riposting
جواب
comebacks
جواب
rejoinder
جواب
replies
جواب
comeback
جواب
recalcitrance
جواب رد
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
range officer
افسر مسئول میدان تیر
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
A correct answer.
جواب صحیح
reply paid
جواب قبول
snip snap
جواب زیرکانه
toss off
<idiom>
حاضر جواب
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
response position
مکان جواب
The wrong answer.
جواب غلط
responsory
جواب جماعت
recitative
جواب دادن
irrefragably
بطور بی جواب
voice response
جواب صوتی
to make a response
جواب دادن
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
to give the mitten
جواب کردن
send away
جواب دادن
question answer
سئوال- جواب
A straightforward answer.
جواب سر راست
auto answer
خود جواب
responds
جواب دادن
interlocutor
جواب دهنده
respond
جواب دادن
favourable
جواب مساعد
an abrupt answer
جواب تند
answer mode
حالت جواب
answered
: جواب پاسخ
answering
: جواب پاسخ
answer pennant
پرچم جواب
answers
: جواب پاسخ
brusque
پیش جواب
answer
: جواب پاسخ
counter memorial
جواب یادداشت
unanswerable
جواب ناپذیر
responded
جواب دادن
answerable
جواب دار
nope
جواب منفی
interlocutors
جواب دهنده
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
telephone responder
جواب دهنده تلفن
sally
جواب سریع و زیرکانه
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
sallies
جواب سریع و زیرکانه
to return a greeting
جواب سلام دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
rebut
جواب متقابل دادن
rebutting
جواب متقابل دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
Touché!
خوب جواب دادی!
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
unique solution
جواب منحصر بفرد
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
answered
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
repartee
جواب شوخی امیز
answers
جواب احتیاج را دادن
answer
جواب احتیاج را دادن
replies
جواب شفاهی دفاعیه
have her cable
لنگر جواب دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
replying
جواب شفاهی دفاعیه
retorts
جواب متقابل تلافی
retorts
جواب متقابل دادن
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
retort
جواب متقابل تلافی
replied
جواب شفاهی دفاعیه
sockdologer
اتمام حجت جواب
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
sockdolager
اتمام حجت جواب
retort
جواب متقابل دادن
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
answering
جواب دادن از عهده برامدن
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com