English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (2 milliseconds)
English Persian
youths of puissance جوانان توانا یا نیرومند
Other Matches
youth hostels شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
capable توانا
mighty توانا
mightiest توانا
authoritative توانا
puissant توانا
mightier توانا
abler : توانا لایق
ablest : توانا لایق
prepotent بسیار توانا
able توانا لایق
enabling توانا ساختن
omnipotence همه توانا
enables توانا ساختن
enable توانا ساختن
enabled توانا ساختن
enabling قادر ساختن توانا
enable قادر ساختن توانا
enabled قادر ساختن توانا
able bodied دارای جسم توانا
enables قادر ساختن توانا
enabling signal علامت توانا سازی
young people جوانان
yoth جوانان
youth جوانان
youths جوانان
masters and misses جوانان
potentates شخص توانا فرمانروای مقتدر
almighty توانا برهمه چیز قدیر
potentate شخص توانا فرمانروای مقتدر
youth sports بازیهای جوانان
the youth of the country جوانان کشور
juveniles ویژه نو جوانان
juvenile ویژه نو جوانان
youth جوانمرد جوانان
youths جوانمرد جوانان
youth hostel خوابگاه جوانان
the rising generation دوره جوانان اینده
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
YMCAs مخفف باشگاه جوانان مسیحی
There is no fault in young men having desires. <proverb> آرزو به جوانان عیب نیست .
small fry <idiom> شخص غیر مهم ،جوانان
jaycee عضو اطاق بازرگانی جوانان
YMCA مخفف باشگاه جوانان مسیحی
gilded youth جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
borstal دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
borstals دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
red-blooded نیرومند
red blooded نیرومند
puissant نیرومند
orotund نیرومند
feckful نیرومند
robustious نیرومند
hale نیرومند
punchy نیرومند
two fisted نیرومند
powerful نیرومند
brawny نیرومند
strongest نیرومند
stronger نیرومند
strong نیرومند
nervy پر رگ و پی نیرومند
potent نیرومند
punchiest نیرومند
vigorous نیرومند
main نیرومند
mighty نیرومند
mightiest نیرومند
mightier نیرومند
rugged نیرومند
punchier نیرومند
stoutest نیرومند
stouter نیرومند
stout نیرومند
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
franks صریح نیرومند
valiantly شجاع نیرومند
franking صریح نیرومند
frankest صریح نیرومند
franker صریح نیرومند
franked صریح نیرومند
all-powerful بسیار نیرومند
frank صریح نیرومند
solids توپر نیرومند
solid توپر نیرومند
powerhouse تیم نیرومند
sinewy بااسطقس نیرومند
rugged نیرومند تنومند
stouten نیرومند شدن
powerhouses تیم نیرومند
valiant شجاع نیرومند
fortifies نیرومند کردن
fortifying نیرومند کردن
potentiate نیرومند ساختن
potentiation نیرومند ساختن
strengthens نیرومند کردن
strengthened نیرومند کردن
strengthen نیرومند کردن
formidable دشوار نیرومند
ironside مرد نیرومند
sthenic شدید نیرومند
fortify نیرومند کردن
prolific بارور نیرومند
stoutly بطور محکم و نیرومند
strong minded دارای فکر نیرومند
thewed ماهیچه دار نیرومند
powering نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
jeeps اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا
jeep اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا
powers نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
care killed the cat غصه انسانراهرقدرهم نیرومند باشد ازپادرمیاورد
behemoth کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
young saints Šold devils جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com