English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English Persian
hatchling جوجه سراز تخم دراورده
Other Matches
brood کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brooded کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
broods کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
fledglings جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
fledgling جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
fledgeling مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
decapitating سراز تن جدا کردن
decapitate سراز تن جدا کردن
decapitates سراز تن جدا کردن
pipped سراز تخم دراوردن
pips سراز تخم دراوردن
pipping سراز تخم دراوردن
pip سراز تخم دراوردن
decapitated سراز تن جدا کردن
wrought تشکیل شده به شکل دراورده شده
brooded جوجه
squealer جوجه
bird جوجه
broods جوجه
squab جوجه
cygnets جوجه قو
chick جوجه
cygnet جوجه قو
birds جوجه
brood جوجه
chicken feed غذای جوجه
chickens جوجه مرغ
chicken جوجه مرغ
budding poet جوجه شاعر
falconet جوجه باز
flapper جوجه اردک
hedgehogs جوجه تیغی
hedgehog جوجه تیغی
hatcher جوجه گیر
gosling جوجه غاز
eaglet جوجه عقاب
nestlings جوجه اشیانه
nestling جوجه اشیانه
dovelet جوجه کبوتر
incubation جوجه کشی
cockerels جوجه خروس
cockerel جوجه خروس
turkey poult جوجه بوقلمون
hatches جوجه گیر ی
duckling جوجه مرغابی
hatched جوجه گیر ی
goslings جوجه غاز
hatch جوجه گیر ی
roosters جوجه خروس
duckling جوجه اردک
ducklings جوجه اردک
rooster جوجه خروس
owlet جوجه جغد
peachick جوجه طاووس
hedge hog ارمجی جوجه تیغی
keet جوجه مرغ شاخدار
polt جوجه ماکیان وامثال ان
porcupine ant eater جوجه تیغی استرالیا
ugly duckling <idiom> جوجه اردک زشت
porcupinish مانند جوجه تیغی
poult جوجه مرغ و بوقلمون
hatcher اسباب جوجه گیری
porcupiny مانند جوجه تیغی
incubate جوجه کشی کردن
incubated جوجه کشی کردن
incubates جوجه کشی کردن
incubating جوجه کشی کردن
incubator ماشین جوجه کشی
incubators ماشین جوجه کشی
piper جوجه کبوتر لوله کش
pipers جوجه کبوتر لوله کش
Don't count your chickens before they're hatched. <proverb> جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched. جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Don't count your chickens before they are hatched. <proverb> جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
urchin بچه شیطان جوجه تیغی
urchins بچه شیطان جوجه تیغی
quills تیغ جوجه تیغی قلم پر
quill تیغ جوجه تیغی قلم پر
porcupine جوجه تیغی خارپشت کوهی
porcupines جوجه تیغی خارپشت کوهی
to hatch out [egg] بیرون آمدن جوجه [از تخم]
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
hatched تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatch تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatches تخم دادن جوجه بیرون امدن
broiler بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
echidna جوجه تیغی استرالیا خارپشت بیدندان
to d. a chinken شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
spine تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
spines تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
down پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
egg tooth نوک جوجه ازتخم درنیامده که با ان پوست تخم راشکسته بیرون میاید
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
pullet جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com