English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
ammunition stocking جوراب سربازی
Other Matches
he rose from the ranks از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
hosing جوراب
hoses جوراب
f.of a stocking کف جوراب
hosed جوراب
gaskin جوراب
garters کش جوراب
garter کش جوراب
hose جوراب
shank ساق جوراب
panty hose جوراب شلواری
hosiery جوراب بافی
vamp جوراب کوتاه
half hose جوراب مردانه
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
hosier جوراب فروش
silk stocking جوراب ابریشمی
garter بند یا کش جوراب
garter بند جوراب
garters بند جوراب
suspenders بند جوراب
garters بند یا کش جوراب
sock جوراب پوشیدن
suspender بند جوراب
insteps پاشنه جوراب یاکفش
instep پاشنه جوراب یاکفش
sock جوراب ساقه کوتاه
stocked جوراب ساق بلند
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
stock جوراب ساق بلند
knitting needle میل جوراب بافی
soldieing سربازی
soldiery سربازی
soldierliness سربازی
soldiering سربازی
trade of war سربازی
soliership سربازی
soldiership سربازی
soldier ship سربازی
military سربازی
bobby sox جوراب ساقه بلند دخترانه
bobby socks جوراب ساقه بلند دخترانه
galligaskins نوعی جوراب یا پاپوش قرون 61 و 71
A pair of shoes (gloves,socks). یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
stockings جوراب زنانه ساقه بلند
stocking جوراب زنانه ساقه بلند
to join the army به سربازی رفتن
rationed جیره سربازی
the soldier's occupation شغل سربازی
to go to the wars سربازی کردن
to bear arms سربازی کردن
ration جیره سربازی
rations جیره سربازی
veteran service خدمت سربازی
ammunition shoes کفش سربازی
males of military age مردان در سن سربازی
soldiering زندگی سربازی
narrowing بهم کشیدگی ساقه یا دهنه جوراب
pantie girdle کرست بند جوراب دار زنانه
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
draft order [American English] دستور به خدمت [سربازی]
soldiers سپاهی سربازی کردن
to serve in the ranks خدمت سربازی کردن
ranker افسر سربازی کرده
enlisting برای سربازی گرفتن
enlists برای سربازی گرفتن
conscientious objection خودداری از خدمت سربازی
soldier سپاهی سربازی کردن
enlist برای سربازی گرفتن
to be reduced to the ranks بپایه سربازی تنزل یافتن
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
levies نام نویسی ازداوطلبان سربازی
fusileer سربازی که تفنگ چخماقی داشت
levy نام نویسی ازداوطلبان سربازی
fusilier سربازی که تفنگ چخماقی داشت
general discharge ترخیص عمومی از خدمت سربازی
he was meant for a soldier او برای سربازی در نظرگرفته بودند
levied نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levying نام نویسی ازداوطلبان سربازی
certificate of service برگ پایان خدمت سربازی
militarists صاحب روح سربازی یانظامی گری
ranker افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
to sign on برای سربازی اسم نویسی کردن
militarist صاحب روح سربازی یانظامی گری
bluestocking منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
enlisted داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
ensign سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensigns سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
knitting pin میل جوراب بافی یاکش بافی که درته ان دگمه یاگلولهای دارد
trews شلوار چسبان یا نیم شلواری جوراب دار چسبان
heels پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
heel پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
sacks کیسه خواب کیسه سربازی
sacked کیسه خواب کیسه سربازی
sack کیسه خواب کیسه سربازی
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com