Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (1 milliseconds)
English
Persian
to i. light from anything
حائل نورشدن
Other Matches
louvre
حائل
saddle
حائل
saddled
حائل
saddles
حائل
delimiter
حائل
delimiler
حائل
coamings
حائل
coaming
حائل
propping
حائل
propped
حائل
prop
حائل
shutters
حائل
louvers
حائل
shutter
حائل
interceptors
حائل
testudo
حائل
stayer
حائل
interceptor
حائل
interceptive
حائل
fender
حائل
stay
حائل
stayed
حائل
louver
حائل
pellucid
حائل ماوراء
barrier-free
بدون حائل
fid
میله حائل
stanchion
حائل نگهدار
retaining wall
دیوار حائل
interception
حائل شدن
fire guard
حائل اتش
false work
حائل موقت
skidded
تیر حائل
buttressing
حائل نگهدار
skidding
تیر حائل
skids
تیر حائل
buttresses
حائل نگهدار
buttressed
حائل نگهدار
skid
تیر حائل
buttress
حائل نگهدار
bars
نرده حائل
bar
نرده حائل
flare wall
دیوار حائل خاکریز پل
heels
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
buffer
ضربت خور حائل
heel
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
propping
حائل کردن یاشدن
propped
حائل کردن یاشدن
semidetached
دارای یک دیوار حائل
prop
حائل کردن یاشدن
intervened
فاصله خوردن حائل شدن
gantry
زیر بشکهای حائل جراثقال
intervene
فاصله خوردن حائل شدن
intercepts
جدا کردن حائل شدن
intercepting
جدا کردن حائل شدن
intercepted
جدا کردن حائل شدن
palling
تابوت محتوی مرده حائل
palled
تابوت محتوی مرده حائل
pall
تابوت محتوی مرده حائل
intervenes
فاصله خوردن حائل شدن
palls
تابوت محتوی مرده حائل
traverse
مانع حائل درب تاشو
traversed
مانع حائل درب تاشو
traverses
مانع حائل درب تاشو
traversing
مانع حائل درب تاشو
intercept
جدا کردن حائل شدن
gantries
زیر بشکهای حائل جراثقال
toes
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
filters
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
light trap
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
cluster mill
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
guard-rail
ریل نگهدار حائل ریل
guard-rails
ریل نگهدار حائل ریل
thwart
خنثی کردن حائل کردن
thwarted
خنثی کردن حائل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com