English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (10 milliseconds)
English Persian
action front حاضر به تیر
Search result with all words
current در حال حاضر
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents در حال حاضر
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
ubiquitous حاضر
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
use در حال حاضر در حال اجرا
uses در حال حاضر در حال اجرا
willing حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
operational حاضر به کار
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
roll-call حاضر و غایب کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
existing حاضر
existing در حال حاضر
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
present زمان حاضر زمان حال
present حاضر
presented زمان حاضر زمان حال
presented حاضر
presenting زمان حاضر زمان حال
presenting حاضر
presents زمان حاضر زمان حال
presents حاضر
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
repartee حاضر جوابی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
omnipresent حاضر در همه جا
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
stock :حاضر
stocked :حاضر
readied مهیا کردن حاضر کردن
readied حاضر به کار
readied قبضه حاضر
readied حاضربه تیر حاضر باشید
readies مهیا کردن حاضر کردن
readies حاضر به کار
readies قبضه حاضر
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready مهیا کردن حاضر کردن
ready حاضر به کار
ready قبضه حاضر
ready حاضربه تیر حاضر باشید
readying مهیا کردن حاضر کردن
readying حاضر به کار
readying قبضه حاضر
readying حاضربه تیر حاضر باشید
agreeable حاضر
action فرمان حاضر به تیر
actions فرمان حاضر به تیر
attend حاضر بودن
attending حاضر بودن
attends حاضر بودن
rig وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rigs وضع حاضر
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
obliging حاضر خدمات مهربان
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
call the roll حاضر و غایب کردن
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
embattle حاضر شدن برای جنگ
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
fitting out حاضر کردن ناو
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
get ready اماده شدن حاضر کردن
get ready حاضر شدن
get ready حاضر کردن یا شدن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
he refused to go حاضر نشد برود
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
in the saddle حاضر
on hand <idiom> حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
make ready حاضر شدن
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
readiness to report حاضر جوابی
ready wit حاضر جوابی
roll call حاضر و غایب
stand by حاضر بودن
to e. an appearance حاضر شدن
at the present moment درحال حاضر
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
toss off <idiom> حاضر جواب
i agreed to go حاضر شدم بروم
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
operational route جاده حاضر به کار
march order حاضر براه کردن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
unready غیراماده حاضر نشده
fair game طعمهی حاضر و آماده
to be present باشنده [حاضر] بودن
attender شخص حاضر در جایی
to conjure up با سحر حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
show up سر موقع حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
ready position حالت حاضر به تیر
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up حاضر شدن حضور یافتن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
roll call حاضر و غایب کردن افراد
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
make ready اماده شدن حاضر کردن
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com