English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
Other Matches
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
castor bean دانه سمی کرچک وخود این گیاه
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
introduce معرفی کردن
presents معرفی کردن
presenting معرفی کردن
bring forward معرفی کردن
introducing معرفی کردن
speak well for معرفی کردن
introduces معرفی کردن
introduced معرفی کردن
presented معرفی کردن
present معرفی کردن
insets معرفی کردن
inset معرفی کردن
representation معرفی کردن
nominate معرفی کردن
representations معرفی کردن
nominates معرفی کردن
nominating معرفی کردن
recommend معرفی کردن
recommends معرفی کردن
recommending معرفی کردن
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
preconize بعموم معرفی کردن
report معرفی کردن خود
reports معرفی کردن خود
reported معرفی کردن خود
to r.someone as a کسی را به سمتی معرفی کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
to conjure up با سحر حاضر کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
fitting out حاضر کردن ناو
get ready حاضر کردن یا شدن
march order حاضر براه کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
make ready اماده شدن حاضر کردن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
get ready اماده شدن حاضر کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readied مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
readying مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
representations معرفی
presentation معرفی
representation معرفی
reclame معرفی
presentations معرفی
designation معرفی
designations معرفی
reference معرفی
presentee معرفی شده
introductions معارفه معرفی
letter of introduction معرفی نامه
representer معرفی کننده
nuncupatory معرفی کننده
designative معرفی کننده
letter of reference معرفی نامه
introduction معارفه معرفی
letter معرفی نامه
letters معرفی نامه
presentable شایان معرفی
nominator معرفی کننده
on hand <idiom> حاضر
agreeable حاضر
stock :حاضر
stocked :حاضر
present حاضر
in the saddle حاضر
presenting حاضر
ubiquitous حاضر
existing حاضر
presents حاضر
presented حاضر
letterman دارنده معرفی نامه
initial campaign معرفی کالا به بازار
presentably بطور قابل معرفی
net authentication معرفی ایستگاههای شبکه
introductions معرفی رسمی اشناسازی
algebra قوانینی که برای معرفی
introduction معرفی رسمی اشناسازی
stand by حاضر بودن
rigged وضع حاضر
rigs وضع حاضر
willing حاضر خواهان
here بدینسو حاضر
make ready حاضر شدن
at the present moment درحال حاضر
ready wit حاضر جوابی
action front حاضر به تیر
rig وضع حاضر
existing در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
johnny on the sopt حاضر و اماده
active حاضر بخدمت
attends حاضر بودن
get ready حاضر شدن
roll call حاضر و غایب
attending حاضر بودن
readiness to report حاضر جوابی
attend حاضر بودن
omnipresent حاضر در همه جا
delicatessens اغذیه حاضر
omnipresent همه جا حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
readies قبضه حاضر
readying قبضه حاضر
readying حاضر به کار
ready قبضه حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
to e. an appearance حاضر شدن
ready حاضر به کار
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
readies حاضر به کار
repartee حاضر جوابی
operationally ready حاضر به عملیات
current در حال حاضر
readied قبضه حاضر
currents در حال حاضر
operational حاضر به کار
readied حاضر به کار
operationally ready حاضر به کار
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
reagency امادگی برای واکنش یا معرفی
good wine needs no bush چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
social credit تصادی معرفی شده است
id کارتی که ضخص را معرفی میکند
quantification معرفی عناصر یک جسم تعریف
show up سر موقع حاضر شدن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
obliging حاضر خدمات مهربان
i agreed to go حاضر شدم بروم
actions فرمان حاضر به تیر
he refused to go حاضر نشد برود
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
to be present باشنده [حاضر] بودن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
ready position حالت حاضر به تیر
operational route جاده حاضر به کار
action فرمان حاضر به تیر
attender شخص حاضر در جایی
unready غیراماده حاضر نشده
fair game طعمهی حاضر و آماده
who are your reference? چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
Can you recommend a hotel? آیا میتوانید یک هتل به من معرفی کنید؟
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
Can you recommend a guest house? آیا میتوانید یک پانسیون به من معرفی کنید؟
tags نوار پشت پوتین کارت معرفی
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
tag نوار پشت پوتین کارت معرفی
technologically تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
subscripted variable عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
readying حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
ready حاضربه تیر حاضر باشید
show up حاضر شدن حضور یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com