English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
case of necessity حالت الزام و ضرورت
Other Matches
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
cogency ضرورت
needed ضرورت
exigency ضرورت
needing ضرورت
necessity ضرورت
inevitably به ضرورت
momentousness ضرورت
urgency ضرورت
need ضرورت
indispensability ضرورت
exigencies ضرورت
essentiality ضرورت
requisiteness ضرورت
instancy ضرورت
requisteness ضرورت
inevitability ضرورت
essentialness ضرورت
commitments الزام
ties الزام
necessity الزام
tie الزام
requirement الزام
commitment الزام
obstriction الزام
obligation الزام
irremissibility الزام
obligations الزام
convincement الزام
historical necessity ضرورت تاریخی
vital necessity ضرورت حیاتی
poetical licence ضرورت شعری
urgency of need ضرورت نیاز
police licence ضرورت شعری
exigency ضرورت اضطرار
exigencies ضرورت اضطرار
binding الزام اور
convincingness قوت الزام
of obligation الزام اور
committal تعهد الزام
irremissible الزام اور
bindings الزام اور
mandatory الزام اور
imperative الزام اور
imperatives الزام اور
obligatory الزام اور
liability الزام مسئولیت
liabilities الزام مسئولیت
promissory الزام اور
exigence ضرورت موقع تنگ
materiality جنبه مادی ضرورت
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
it is binding on me برای من الزام اوراست
acceptance duty الزام به قبولی نویسی
in case of emergency درموقع تنگ وقت ضرورت
short game ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
pacta sunt servanda تعهد الزام اور است
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
bind الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
binds الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
iron rations جیره بسیارکم که سربازفقط هنگام ضرورت سخت میتواندبان دست بزند
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
cold forming حالت دهی در حالت سرد
marginal case حالت نهائی حالت حدی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
phases حالت
tempers حالت
predicament حالت
moods حالت
estates حالت
tempered حالت
phased حالت
temper حالت
phase حالت
pyreticosis حالت تب
queasiness حالت قی
line condition حالت خط
self حالت
make حالت
makes حالت
if حالت
mood حالت
stances حالت
stance حالت
estate حالت
case حالت
predicaments حالت
posture حالت
postured حالت
postures حالت
cases حالت
unexpressive بی حالت
posturing حالت
fettle حالت
status حالت
manner حالت
stating حالت
disposition حالت
feverishness حالت تب
temperaments حالت
temperament حالت
expressions حالت
expression حالت
stated حالت
ill conditioned بد حالت
febricity حالت تب
state- حالت
idiocrasy حالت
state حالت
states حالت
situation حالت
situations حالت
glass eyed بی حالت
grain حالت
attitude حالت
condition حالت
attitudes حالت
orthogonality حالت عمودی
faintly در حالت ضعف
glassy state حالت شیشهای
free wheeling حالت خلاصی
vitreus state حالت شیشهای
polyvalency حالت چندفرفیتی
goutiness حالت نقرسی
creaminess حالت سرشیری
output state حالت خروجی
oxidation number حالت اکسایش
fugitiveness حالت شخص
feminity حالت زنانه
feminineness حالت زنانه
periodicity حالت تناوبی
pastiness حالت خمیری
gas phase حالت گازی
deadness حالت مرده
paramnesia حالت فراموشی
perpendicularity حالت عمودی
dative حالت برایی
final state حالت پایانی
oxidation state حالت اکسایش
physical state حالت فیزیکی
eigenstate حالت انرژی
queasily با حالت تهوع
quantum state ویژه حالت
aglow در حالت هیجان
pyreticosis حالت حمائی
pulverulence حالت خاکی
protected mode حالت محفوظ
prone position حالت درازکش
equilibrium state حالت تعادل
erectness حالت عمودی
drinking bout حالت مستی
ragingly با حالت خشم
equation of state معادله حالت
eburnation حالت عاجی
repellency حالت دفع
refractivity حالت انکسار
reclining position حالت غنوده
drowsihead حالت نیمخواب
real mode حالت واقعی
drive state حالت سائقی
rapturously با حالت بیخودی
downiness حالت کرکی
doughiness حالت خمیری
springs حالت فنری
polyvalence حالت چندفرفیتی
facial expression حالت چهره
vein حالت تمایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com