English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
absenteeism حالت غایب بودن
Other Matches
hide and seek بازی غایب شدنک یا غایب موشک
negativity حالت منفی بودن
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
standards حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
absentee غایب
hidden غایب
missing غایب
absentees غایب
deserter غایب
absent غایب
deserters غایب
in absentia غایب
absentee landlord مالک غایب
disappear غایب شدن
absentees فرد غایب
absentees مالک غایب
absentee فرد غایب
absentee مالک غایب
disappears غایب شدن
disappearing غایب شدن
disappeared غایب شدن
roll call حاضر و غایب
draft dodger مشمول غایب
out of sight غایب از نظر
to absent oneself غایب شدن
missing person whose whereabouts are unk غایب مفقودالاثر
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
missing person غایب مفقودالاثر
away غایب رفته
away غایب درسفر
draft dodgers مشمول غایب
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
roll-calls حاضر و غایب کردن
awol غایب بدون اجازه
call the roll حاضر و غایب کردن
absentees مفقودالاثر شخص غایب
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
prosopopoeia حاضردانستن شخص غایب
hide-and-seek بازی غایب شدنک
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
foreign توقیف اموال مدیون غایب
roll call حاضر و غایب کردن افراد
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
prosopopoeia تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
marginal case حالت نهائی حالت حدی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
disappearing target هدف غایب شونده هدف ناپایدار
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
appertain مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
govern نافذ بودن نافر بودن بر
reside ساکن بودن مقیم بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
agree متفق بودن همرای بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
abler لایق بودن مناسب بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
slouching خمیده بودن اویخته بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
expressions حالت
situations حالت
tempered حالت
situation حالت
status حالت
line condition حالت خط
stating حالت
states حالت
predicament حالت
expression حالت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com