English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
facial expression حالت چهره
Other Matches
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
features چهره
face چهره
faces چهره
to keep one's countenance چهره
featured چهره
puss چهره
physiognomy چهره
feature چهره
featuring چهره
physiognomies چهره
visage چهره
visages چهره
faces چهره طرف
facial angle زاویه چهره
physiognomies چهره بیرونی
physiognomy چهره بیرونی
complexions رنگ چهره
complexion رنگ چهره
anaemic زرد چهره
face چهره طرف
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
tears rained down his cheeks اشک بر چهره اش روان شد
flushes چهره گلگون کردن
flush چهره گلگون کردن
amimia اختلال بیانگری چهره
pokerface چهره خشک وبیحالت
flushing چهره گلگون کردن
He is a new face in the company . چهره تازه ای درشرکت است
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
effigy چهره برجسته روی سکه
effigies چهره برجسته روی سکه
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
figural rug [pictorial] فرش تصویری [در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
relief نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
phase حالت
idiocrasy حالت
manner حالت
temper حالت
tempered حالت
tempers حالت
febricity حالت تب
phased حالت
phases حالت
mood حالت
attitude حالت
moods حالت
situation حالت
stance حالت
attitudes حالت
disposition حالت
stances حالت
situations حالت
queasiness حالت قی
if حالت
ill conditioned بد حالت
makes حالت
predicament حالت
predicaments حالت
estate حالت
estates حالت
posture حالت
postured حالت
postures حالت
pyreticosis حالت تب
case حالت
feverishness حالت تب
cases حالت
line condition حالت خط
glass eyed بی حالت
self حالت
fettle حالت
posturing حالت
make حالت
status حالت
temperaments حالت
states حالت
temperament حالت
stating حالت
state حالت
unexpressive بی حالت
state- حالت
stated حالت
expression حالت
condition حالت
grain حالت
expressions حالت
erectness حالت عمودی
exceptional case حالت استثنایی
expressive eyes چشمان با حالت
inactive status حالت انتساب
in form خوش حالت
febile دارای حالت تب
equilibrium state حالت تعادل
equation of state معادله حالت
energy state حالت انرژی
excited state حالت برانگیخته
doubtfulness حالت تردید
doughiness حالت خمیری
downiness حالت کرکی
drinking bout حالت مستی
drive state حالت سائقی
drowsihead حالت نیمخواب
eburnation حالت عاجی
vitreus state حالت شیشهای
eigenstate حالت انرژی
feminineness حالت زنانه
feminity حالت زنانه
goutiness حالت نقرسی
grittiness حالت شنی
ground state حالت پایه
hang over حالت خماری
heat proof quality حالت نسوزی
humanness حالت انسانیت
i.c. حالت اولیه
on average [on av.] در حالت کلی
averaged در حالت کلی
final state حالت پایانی
in a state of depression در حالت افسردگی
free wheeling حالت خلاصی
fugitiveness حالت شخص
gas phase حالت گازی
ignition condition حالت احتراق
idle position حالت سکون
glassy state حالت شیشهای
idiocrasy حالت مخصوص
iciness حالت یخی
thirstily با حالت تشنگی
worst-case scenario بدترین حالت
worst case scenario بدترین حالت
defensive حالت تدافع
genitive حالت اضافه
sulkily با حالت قهر
accusative حالت مفعولی
accidentalness حالت اتفاقی
acedia حالت خ-لسه
adrenergic reponse state حالت پر ادرنالینی
dative حالت برایی
possessive حالت اضافه
possessives حالت اضافه
domesticity حالت اهلی
fluidity حالت مایعی
resilience حالت ارتجاعی
crudely در حالت خامی
Lucky you! <idiom> خوش به حالت!
mentation حالت دماغی
nervousness حالت عصبانی
defensively با حالت تدافع
defensively حالت دفاعی
affectedly با حالت بخودگرفته
affectivity حالت عاطفی
childishness حالت بچگی
circuit opening حالت مدارباز
circumstantiality حالت وکیفیت
colloidal state حالت کلوییدی
command mode حالت فرماندهی
conjugality حالت زناشویی
continuum state حالت پیوستار
conversational mode حالت محاورهای
corresponding state حالت متنافر
counterpoise حالت تعادل
creaminess حالت سرشیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com