English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English Persian
such being the case حال که چنین است دراینصورت
Other Matches
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
in that case <adv.> دراینصورت
next <adv.> دراینصورت
in that case دراینصورت
then <adv.> دراینصورت
inasmuch دراینصورت
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
thus چنین
sic چنین
such یک چنین
i express my regret for it که چنین شد
like this چنین
it happened thaf چنین
likewise چنین
so چنین
such چنین
beit so چنین باد
such and such چنین و چنان
methinks چنین مینماید
i imagine he is my friend چنین می پندارم
i was given to understand چنین فهمیدم
exactly چنین است
secus نه این چنین
be it so چنین باد
there is a rumour that چنین میگویند که
who said so? که چنین حرفی زد
beit so چنین باشد
amen چنین باد
so said darius چنین گفت ....
be it so چنین باشد
the report goes چنین گویند
Fate had so decreed . I t was so destined . قسمت چنین بود
perhaps so شاید چنین باشد
meseems چنین بنظرم میرسد
that is not the case مطلب چنین نیست
it look as if چنین مینماید که گویی
it follows that..... چنین برمی اید که ....
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
so called که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
semble چنین به نظر می رسد
in that case حال که چنین است
so-called که چنین نامیده شده
is it not ایا چنین نیست
methinks بنظرم چنین میرسد
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
is that so? ایا وا قعا چنین است
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
so to speak اگربتوان چنین چیزی گفت
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
it promisews to be easy چنین مینماید که اسان است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
But fate decreed otherwise. اما قسمت چنین بود .
coloraturas خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloratura خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
he pretended to be asleep چنین وانمود کرد که خواب است
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life ! هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
No such a thing has been stipulated in the contract. درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame. اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so اگر هست اگر چنین است
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
adder مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com