Dictiornary-Farsi | حاکی از ترس ناشی از بیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
awesome	حاکی از ترس ناشی از بیم


Other Matches

tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead	جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
symptomatic	حاکی
significative	حاکی
redolent	حاکی
prelusive	حاکی
indicative	حاکی
significative of	حاکی از
symbolically	حاکی
symbolic	حاکی
illative	حاکی
illation	حاکی
symbolised	حاکی بودن از
separative	حاکی از جدایی
symbolises	حاکی بودن از
symbolising	حاکی بودن از
smells	حاکی بودن از
smelling	حاکی بودن از
illiative	حاکی از نتیجه
smelled	حاکی بودن از
smell	حاکی بودن از
presageful	حاکی از فال بد
evidentiary	دال حاکی
hungered [arch]	حاکی از گرسنگی
it is typical of	حاکی است بر
betoken	حاکی بودن از
bespeak	حاکی بودن از
purport	حاکی بودن از
purported	حاکی بودن از
purporting	حاکی بودن از
purports	حاکی بودن از
condemnatory	حاکی ازمحکومیت
symbolize	حاکی بودن از
hungrier	حاکی از گرسنگی
representative	حاکی از مشعربر
representatives	حاکی از مشعربر
bode	حاکی بودن از
triumphal	حاکی از پیروزی
portend	حاکی بودن
portended	حاکی بودن
portending	حاکی بودن
portends	حاکی بودن
hungry	حاکی از گرسنگی
hungriest	حاکی از گرسنگی
expessive	حاکی نماینده
pained	حاکی از درد
symbolized	حاکی بودن از
suspicious	حاکی ازبدگمانی
symbolizes	حاکی بودن از
symbolizing	حاکی بودن از
unexpressive	غیر حاکی
reminiscent of slavery	حاکی از بردگی
foreshadow	از پیش حاکی بودن از
deprecatory	حاکی از نارضایتی یا بی میلی
foreshadowing	از پیش حاکی بودن از
foreshadowed	از پیش حاکی بودن از
emblematic	حاکی کنایه دار
symptomatic	حاکی از علائم مرض
secondary	حاکی از زمان گذشته
significant	قابل توجه حاکی از
abdicative	حاکی ازکناره گیری
expressive	حاکی اشاره کننده
significantly	قابل توجه حاکی از
liquorish	حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadows	از پیش حاکی بودن از
conspiratorial	حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
signifies	حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify	حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out	حاکی بودن از خودداری کردن از
shipped bill of exchange	بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifying	حاکی بودن از باشاره فهماندن
whew	صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
reorder level	مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
bah	علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
radiant look	نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
augural	تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good	نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
ink hard terms	اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
vivas	حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing	فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows	فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict	رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
viva	حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowed	فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow	فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict	رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referenda	حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums	حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause	ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum	حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause	عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloating	نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat	نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats	نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated	نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
descended	ناشی
amateurish	ناشی
Due to	ناشی از
ill	ناشی
due	ناشی از
result	ناشی
dilettanti	ناشی
ill-	ناشی
dilettante	ناشی
dilettantes	ناشی
gauche	ناشی کج
emergent	ناشی
on account of somebody [something]	ناشی از
resulted	ناشی
ills	ناشی
mala filde	ناشی
therefrom	ناشی از ان
skilless	ناشی
skill less	ناشی
muffed	ناشی
muff	ناشی
muffing	ناشی
resultant	ناشی
muffs	ناشی
even tual	ناشی
resulting	ناشی
maladroit	ناشی
as green as grass <idiom>	کم تجربه و ناشی
dittographic	ناشی ازتکراراشتباهی
irritative	ناشی از تحریک
hypostatic	ناشی از ته نشینی
jackleg	ناشی نادرست
gremie	بی تجربه و ناشی
gaucherie	ناشی گری
due to an accident	ناشی از یک حادثه
awkward age	سن خامکار [ناشی]
variorum	ناشی ازچندمنبع
unperfect	ناشی نابلد
adipic	ناشی ازچربی
abnerval	ناشی از عصب
novices	ادم ناشی
toxic	ناشی از زهراگینی
novice	ادم ناشی
unskil	ناشی بی مهارت
awkwardness	ناشی گری
awkward	بی لطافت ناشی
rhapsodical	ناشی از احساسات
premune	ناشی از جلوگیری
privative	ناشی از محرومیت
unfortunate	ناشی ازبدبختی
sequent	منتج ناشی
tisy	ناشی از مستی
guttural	ناشی از گلو
issued	ناشی شدن
rise	ناشی شدن
rises	ناشی شدن از
stingy	ناشی از خست
rises	ناشی شدن
internal	ناشی ازدرون
negligent	ناشی از بی مبالاتی
issue	ناشی شدن
rise	ناشی شدن از
issues	ناشی شدن
emanating	ناشی شدن
emanate	ناشی شدن
emanated	ناشی شدن
emanates	ناشی شدن
flowed	ناشی شدن فلو
flows	ناشی شدن فلو
short sighted	ناشی از کوته نظری
shear crack	ترک ناشی از برش
shear stress	تنش ناشی از برش
shear failure	گسیختگی ناشی از برش
flow	ناشی شدن فلو
toxic psychosis	روان پریشی ناشی از سم
indiscriminate	ناشی از عدم تبعیض
wind wave	موج ناشی از باد
war risks	خطرات ناشی از جنگ
absorption losses	تلفات ناشی از جذب
vinculo matrimonii	ناشی از علقه زوجیت
associative facilitation	سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition	بازداری ناشی از تداعی
use inheritance	وراثت ناشی از کاربرد
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
scorbutic	ناشی از کمبود ویتامین C
rube	ادم دهاتی ناشی
ebb current	جریان ناشی از افت اب
occupation authorities	اقتدارات ناشی از اشغال
internal	باطنی ناشی ازدرون
impiteous	ناشی از سخت دلی
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
inexpertly	ازروی ناشی گری
inexpertness	ناشی گری بی تخصصی
interoceptive	ناشی از امعاء واحشاء
occupation disease	امراض ناشی از کار
perjurious	ناشی از پیمان شکنی
pot valour	دلپری ناشی از مستی
royalistic	ناشی از شاه پرستی
damage feasant	خسارت ناشی از حیوانات
despiteous	ناشی ازکینه یالج
diastrophic	ناشی ازتغییرات ارضی
renunciatory	ناشی از انکار نفس
renunciative	ناشی از انکار نفس
ravening	حریص ناشی از حرص