Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (16 milliseconds)
English
Persian
portend
حاکی بودن
portended
حاکی بودن
portending
حاکی بودن
portends
حاکی بودن
Search result with all words
purport
حاکی بودن از
purported
حاکی بودن از
purporting
حاکی بودن از
purports
حاکی بودن از
smell
حاکی بودن از
smelled
حاکی بودن از
smelling
حاکی بودن از
smells
حاکی بودن از
symbolised
حاکی بودن از
symbolises
حاکی بودن از
symbolising
حاکی بودن از
symbolize
حاکی بودن از
symbolized
حاکی بودن از
symbolizes
حاکی بودن از
symbolizing
حاکی بودن از
foreshadow
از پیش حاکی بودن از
foreshadowed
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
از پیش حاکی بودن از
foreshadows
از پیش حاکی بودن از
bode
حاکی بودن از
signifies
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
حاکی بودن از باشاره فهماندن
bespeak
حاکی بودن از
betoken
حاکی بودن از
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
Other Matches
indicative
حاکی
significative
حاکی
significative of
حاکی از
illative
حاکی
redolent
حاکی
illation
حاکی
symbolically
حاکی
prelusive
حاکی
symbolic
حاکی
symptomatic
حاکی
presageful
حاکی از فال بد
illiative
حاکی از نتیجه
triumphal
حاکی از پیروزی
suspicious
حاکی ازبدگمانی
representatives
حاکی از مشعربر
representative
حاکی از مشعربر
hungrier
حاکی از گرسنگی
hungriest
حاکی از گرسنگی
separative
حاکی از جدایی
pained
حاکی از درد
reminiscent of slavery
حاکی از بردگی
expessive
حاکی نماینده
hungered
[arch]
حاکی از گرسنگی
hungry
حاکی از گرسنگی
condemnatory
حاکی ازمحکومیت
evidentiary
دال حاکی
it is typical of
حاکی است بر
unexpressive
غیر حاکی
significant
قابل توجه حاکی از
deprecatory
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
abdicative
حاکی ازکناره گیری
symptomatic
حاکی از علائم مرض
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
secondary
حاکی از زمان گذشته
significantly
قابل توجه حاکی از
expressive
حاکی اشاره کننده
emblematic
حاکی کنایه دار
shipped bill of exchange
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
conspiratorial
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
awesome
حاکی از ترس ناشی از بیم
bah
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
whew
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
radiant look
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
ink hard terms
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
to mark good
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
viva
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
attestation clause
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
owes
مدیون بودن مرهون بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
abram's law
این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
analphabet
حاکی از بیسوادی بیسوادی
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
suffices
بس بودن
exist
بودن
lackvt
کم بودن
to kick the beam
کم بودن
intend
بر ان بودن
intending
بر ان بودن
intends
بر ان بودن
to find oneself
بودن
sufficing
بس بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
existed
بودن
suffice
بس بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
justness
حق بودن
stinks
بد بودن
to think ill of any one
بودن
sufficed
بس بودن
stink
بد بودن
exists
بودن
to be in two minds
دو دل بودن
to bargain for
بودن
to hold water
ضد آب بودن
to be proper for
به جا بودن
to chop and change
دو دل بودن
wobbles
لق بودن
suffice
بس بودن
judder
لق بودن
juddered
لق بودن
concentricity
بودن
wobble
لق بودن
judders
لق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com