Dictiornary-Farsi | حداقل سنجش حرارت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
thermal resolution	حداقل سنجش حرارت


Other Matches

thermal resolution	حداقل اختلاف حرارت
pyrometer	وسیله سنجش درجه حرارت هوا در بالن
measuring technique	متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
minimim wage law	قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range	حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
exothermic	حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
exothermal	حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
scalar	توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
thermal stress	ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
ppi gauge	معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
pyrolysis	تغییر شیمیایی در اثر حرارت تجزیه در اثر حرارت اتشکافت
minimum stock level	حداقل
minimally	حداقل
minimal	حداقل
min	حداقل
minims	حداقل
minim	حداقل
minimum	حداقل
minimised	به حداقل رساندن
danger warning level	حداقل موجودی
trough	حداقل موج
least cost	حداقل هزینه
neap tide	جذر و مد حداقل اب
minimum	حداقل کمینه
minimum size	اندازه حداقل
minimum range	حداقل برد
minimum price	حداقل قیمت
minim	وابسته به حداقل
minimization	به حداقل رسانیدن
least price	حداقل قیمت
troughs	حداقل موج
price floor	حداقل قیمت
minimize	به حداقل رساندن
minimum wage	حداقل دستمزد
minimum charge	حداقل قیمت
minimum charge	حداقل هزینه
minimized	به حداقل رساندن
minimizes	به حداقل رساندن
minimizing	به حداقل رساندن
bottom price	حداقل قیمت
minimises	به حداقل رساندن
relative minimum	حداقل نسبی
minimum elevation	حداقل درجه
global minimum	حداقل مطلق
minimising	به حداقل رساندن
base wage rate	حداقل دستمزد
minims	وابسته به حداقل
reduced strenght	حداقل استعداد جنگی
cost minimization	حداقل کردن هزینه
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum elevation	حداقل ارتفاع لوله
minimum mortality	حداقل مرگ و میر
least cost combination	ترکیب حداقل هزینه
minimum subsistence level	سطح حداقل معیشت
least squares estimates	براورد حداقل مربعات
minimum standard of living	حداقل سطح زندگی
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ordinary least square method	روش حداقل مربعات معمولی
double amplitude peak value	مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
meantide	حداقل جذر و مدهای اب دریا
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
amphiploid	دارای حداقل کرموسوم ارثی
short term	حداقل مدت تنبیه و زندانی
cut off ratio	حداقل نرخ قابل قبول
pilot line production	تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
on the deck	پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
neap	حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimum elevation	حداقل درجه مربوط به مانع
skeleton crew	حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance	حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
quorum	حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
efficiency point	حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at a [the] minimum <adv.>	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.>	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide	ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
bridged	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
weighted least square method	روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling	به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
measurement	سنجش
evaluations	سنجش
evaluation	سنجش
scaling	سنجش
measurements	سنجش
appraisals	سنجش
g	سنجش
pondering	سنجش
measurment	سنجش
degress of comparison	سنجش
ponderation	سنجش
ponderingly	با سنجش
poneration	سنجش
scalar	سنجش
evalution	سنجش
assay	سنجش
ponders	سنجش
deliberation	سنجش
deliberations	سنجش
pondered	سنجش
assessment	سنجش
ponder	سنجش
assessments	سنجش
measure	سنجش
appraisal	سنجش
assays	سنجش
limit velocity	حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probit	واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
aces	رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
wed thickness	حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
perigee	نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
mettlesome	با حرارت
enthrusiasm	حرارت
fired	حرارت
fire	حرارت
temperature	حرارت
heats	حرارت
ardor	حرارت
adust	با حرارت
fervidity	حرارت
temperatures	حرارت
fervidness	حرارت
hotness	حرارت
vehemence	حرارت
clammy	بی حرارت
warmest	با حرارت
warmed	با حرارت
warm	با حرارت
ardour	حرارت
warms	با حرارت
warmth	حرارت
heat	حرارت
pyogenic	حرارت زا
verve	حرارت
fires	حرارت
volumetric analysis	سنجش حجمی
voltage measuring	سنجش فشارالکتریکی
sociometry	سنجش افکاراجتماعی
depth measurement	سنجش گودی
market appraisal	سنجش بازار
indirect measurement	سنجش غیرمستقیم
incommensurable	سنجش ناپذیر
voltage measuring	سنجش ولتاژ
surveyor's chain	زنچیر سنجش
font metric	سنجش فونت
frequency measurement	سنجش فرکانس
graduated steel straight edge	شینه سنجش
measuring period	دوره سنجش
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
emergency measure	سنجش اضطراری
measuring method	اسلوب سنجش
measuring cable	کابل سنجش
measuring circuit	مدار سنجش
measuring coil	بوبین سنجش
measuring technique	روش سنجش
measuring technique	تکنیک سنجش
measuring thermocouple	ترموکوپل سنجش
measuring thermocouple	عنصرحرارتی سنجش
measuring transductor	ترانسدوکتور سنجش
measuring unit	عضو سنجش
measuring unit	واحد سنجش
measuring voltage	فشار سنجش
measurment	سنجش اندازه
metage	حق سنجش قپانداری
method of measurment	روش سنجش
assays	ازمایش سنجش
pulmometry	سنجش گنجایش شش
ponderability	سنجش پذیری
ponderable	قابل سنجش
measuring system	سیستم سنجش
measuring sensitivity	حساسیت سنجش
measuring current	جریان سنجش
measuring diaphragm	دیافراگم سنجش
measuring diaphragm	ممبران سنجش
measuring error	خطای سنجش
measuring frequency	فرکانس سنجش
measuring generator	مولد سنجش
measuring junction	محل سنجش
measuring junction	نقطه سنجش
measuring period	مدت سنجش
measuring point	نقطه سنجش
measuring position	محل سنجش
measuring range	حیطه سنجش
measuring range	ناحیه ی سنجش
measuring rectifier	یکسوکننده سنجش
measuring relay	رله سنجش
assay	ازمایش سنجش
delib erator	سنجش کننده
colorimetry	سنجش رنگ
comparison	تطبیق سنجش
comparisons	تطبیق سنجش
measuring switch	کلید سنجش
measurable	سنجش پذیر
meter	وسیله سنجش
comparative measurement	سنجش مقایسهای