Total search result: 103 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
minimum mortality |
حداقل مرگ و میر |
|
|
Search result with all words |
|
elegant |
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند |
bridge |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
bridged |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
bridges |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
minimum |
حداقل کمینه |
minimum |
حداقل |
ace |
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد |
aces |
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد |
minimal |
حداقل |
minimally |
حداقل |
minimised |
به حداقل رساندن |
minimises |
به حداقل رساندن |
minimising |
به حداقل رساندن |
minimize |
به حداقل رساندن |
minimized |
به حداقل رساندن |
minimizes |
به حداقل رساندن |
minimizing |
به حداقل رساندن |
discrimination |
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار |
minim |
وابسته به حداقل |
minim |
حداقل |
minims |
وابسته به حداقل |
minims |
حداقل |
quorum |
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه |
bingo |
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی |
trough |
حداقل موج |
troughs |
حداقل موج |
amphiploid |
دارای حداقل کرموسوم ارثی |
base wage rate |
حداقل دستمزد |
bottom price |
حداقل قیمت |
cold test |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
cold thrust |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
coming in speed |
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها |
contra preferentum rule |
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد |
cost minimization |
حداقل کردن هزینه |
cut off ratio |
حداقل نرخ قابل قبول |
danger warning level |
حداقل موجودی |
double amplitude peak value |
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی |
early time |
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی |
efficiency point |
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه |
error handling |
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال |
extremum |
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی |
fair trade laws |
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت |
global minimum |
حداقل مطلق |
last price |
اخرین قیمت حداقل قیمت |
least cost |
حداقل هزینه |
least cost combination |
ترکیب حداقل هزینه |
least price |
حداقل قیمت |
price floor |
حداقل قیمت |
least squares estimates |
براورد حداقل مربعات |
limit velocity |
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد |
max min system |
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد |
maximum and minimum thermometer |
گرماسنج حداقل و حداکثر |
meantide |
حداقل جذر و مدهای اب دریا |
minimim wage law |
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد |
minimization |
به حداقل رسانیدن |
minimum clearance |
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع |
minimum down payment |
حداقل میزان پیش پرداخت |
minimum elevation |
حداقل درجه |
minimum elevation |
حداقل ارتفاع لوله |
minimum elevation |
حداقل درجه مربوط به مانع |
minimum price |
حداقل قیمت |
minimum range |
حداقل برد |
minimum range |
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل |
minimum size |
اندازه حداقل |
minimum standard of living |
حداقل سطح زندگی |
minimum stock level |
حداقل |
minimum subsistence level |
سطح حداقل معیشت |
minimum wage |
حداقل دستمزد |
mobilization base |
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج |
natural rate hypothesis |
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری |
neap |
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا |
neap tide |
جذر و مد حداقل اب |
neap tide |
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا |
on the deck |
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز |
optimal merge tree |
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد |
optimum schedule |
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند |
ordinary least square method |
روش حداقل مربعات معمولی |
pareto criterion |
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید |
perigee |
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه |
pilot line operation |
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید |
pilot line production |
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی |
probit |
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط |
protoxide |
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد |
reduced strenght |
حداقل استعداد جنگی |
relative minimum |
حداقل نسبی |
short term |
حداقل مدت تنبیه و زندانی |
skeleton crew |
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار |
subsistence theory of wages |
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون |
team roping |
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت |
thermal resolution |
حداقل اختلاف حرارت |
thermal resolution |
حداقل سنجش حرارت |
three stage least squares method |
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی |
two stage least squares method |
روش حداقل مربعات دومرحلهای |
wed thickness |
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج |
weighted least square method |
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها |
min |
حداقل |
minimum charge |
حداقل قیمت |
minimum charge |
حداقل هزینه |
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something |
حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن |
at a [the] minimum <adv.> |
کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره] |
Other Matches |
|
at least [no less than] [not less than] <adv.> |
کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره] |
reserve price |
قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.] |