Dictiornary-Farsi | حداکثر اجاره رابر ملکی بستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن


Other Matches

estate at will	در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
tenancy in common	حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
overrent	اجاره زیاد بستن بر
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
charters	اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering	اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered	اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter	اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
pone	کسیکه ورق بازی رابر میزند
chater party	اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
gofers	کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer	کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers	کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
Lease (rental) agreement.	اجاره نامه (قرار داد اجاره )
farms	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farm	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
under lease	وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
lets	اجاره دادن اجاره رفتن
let	اجاره دادن اجاره رفتن
letting	اجاره دادن اجاره رفتن
lease	اجاره نامه اجاره دادن
leases	اجاره نامه اجاره دادن
agrarian	ملکی
landed a	ملکی
possessive	ملکی
possessives	ملکی
manorial	ملکی
jointure	مهریه ملکی
to a an astate	ملکی رابدست اوردن
genitive	ملکی مضاف الیهی
legal right toa property	حق قانونی نسبت به ملکی
land agent	دلال معاملات ملکی
realtors	دلال معاملات ملکی
to vest a property in any one	ملکی رابکسی واگذارکردن
realtor	دلال معاملات ملکی
my <pron.>	مال من [ضمیر ملکی]
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
estate in joint tenancy	در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to vest a property in any one	ملکی را بتصرف کسی دراوردن
vest a property in someone	ملکی را به کسی واگذار کردن
leasing	اجاره کردن اجاره
rental	اجاره بها اجاره
his	ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
foreclose a mortgage	فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
melchizedek	> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
an insolvent estate	دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
onerous property	دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
lien	حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
mach hold	بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
time charter	اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
To be out to do some thing .	کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
tenant by sufference	هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
maximal	حداکثر
peak	حداکثر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
outsides	حداکثر
maximum	حداکثر
uttermost	حداکثر
outside	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum slope	حداکثر شیب
supercharge	خرج حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
peak speed	حداکثر سرعت
peak output	حداکثر تولید
peak load	بار حداکثر
peak load	حداکثر بار
peak demand	حداکثر تقاضا
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum moment	حداکثر لنگر
price ceilings	حداکثر قیمت
payload	حداکثر بار
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
peak	حداکثر کاکل
maximum work	کار حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
maximum deviation	انحراف حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum available powere	توان حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
payloads	حداکثر بار
flank speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
maximal	وابسته به حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
full speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum amplitude	دامنه حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
utmost	منتهای کوشش حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength	طول موج حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
flank speed	حداکثر سرعت قایق
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
locatio	اجاره
hired	در اجاره
letting	اجاره
lets	اجاره
to hold by lease	در اجاره
on lease	در اجاره
tenanted by	در اجاره
let	اجاره
hire	اجاره
leases	اجاره
hiring	اجاره