Dictiornary-Farsi | حداکثر ارتفاع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (11 milliseconds)

English	Persian
optimum height	حداکثر ارتفاع


Search result with all words

high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
summit	حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits	حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
absolute ceiling	حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
decision height	حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
Other Matches

drop height	ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
barometric altimeter	ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
descentheight	ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
terrain clearance	حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
flare dud	گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
pressure altitude	ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
sextant altitude	ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pile height	ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
altitude separation	اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
absolute altimeter	ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude	ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
transition altitude	ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
command altitude	ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
low altitude	ارتفاع کم ارتفاع پست
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
altitude height	سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
low airburst	ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude	ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
bombing height	ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
exmeridian altitude	ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
height datum	سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
peak	حداکثر
peaking	حداکثر
maximum	حداکثر
uttermost	حداکثر
endurance	حداکثر
maximal	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
peaks	حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum load	بار حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum slope	حداکثر شیب
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum deflection	انحراف حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
flat out	حداکثر سرعت
maximum current	جریان حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
peak current	جریان حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
price ceilings	حداکثر قیمت
relative maximum	حداکثر نسبی
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peak	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
payload	حداکثر بار
wage ceiling	حداکثر دستمزد
high tides	حداکثر مد دریا
peak demand	حداکثر تقاضا
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum work	کار حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
low tide	حداکثر جذر دریا
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
line height	ارتفاع خط
low-rise	کم ارتفاع