Dictiornary-Farsi | حداکثر جذر دریا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
low tide	حداکثر جذر دریا


Search result with all words

high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
absolute ceiling	حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
Other Matches

continental shelf	مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide	کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity	نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
mean sea level	سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
holding anchorage	لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
outsides	حداکثر
outside	حداکثر
endurance	حداکثر
uttermost	حداکثر
peak	حداکثر
maximal	حداکثر
peaks	حداکثر
peaking	حداکثر
maximum	حداکثر
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
maximum load	بار حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum price	حداکثر بها
global maximum	حداکثر مطلق
submaximal	زیر حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
payloads	حداکثر بار
payload	حداکثر بار
maximum current	جریان حداکثر
maximum work	کار حداکثر
peak current	جریان حداکثر
peak	حداکثر کاکل
flat out	حداکثر سرعت
peak output	حداکثر تولید
supercharge	خرج حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
peaks	حداکثر کاکل
maximum amplitude	دامنه حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
maximum profit	حداکثر سود
peaking	حداکثر کاکل
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum performance	کارایی حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximization	به حداکثر رسانیدن
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum demand	بار حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
breaking load	حداکثر تحمل بار
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo	حداکثر توان هوازی
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
hovering ceiling	حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
operation exposure guide	حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
liners	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
decision height	حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
demand price	حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
design load	حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
liner	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
mach trim compensator	دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
channel capacity	حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
at sea	در دریا