English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
speed limit حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
Other Matches
road capacity کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
peak speed حداکثر سرعت
maximum speed حداکثر سرعت
flank speed حداکثر سرعت
flat out حداکثر سرعت
full speed حداکثر سرعت
endurance time سرعت حداکثر مداوم
sprint با حداکثر سرعت دویدن
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
sprints با حداکثر سرعت دویدن
flank speed حداکثر سرعت قایق
pron to با حداکثر سرعت ممکن
layer depth که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
hull speed حداکثر سرعت نظری قایق
speedup ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
brushes به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
permissible velocity حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
supercharge خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
mach trim compensator دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
divided highway [American E] شاهراه چند خطی [جاده رفت کاملا سوا از جاده آمد است]
underpasses مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
underpass مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
emerging traffic جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
merging traffic ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
road screen پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
going وضع جاده زمین جاده
service road جاده کناری جاده سرویس
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
track clearer جاده پاک کن جاده صاف کن راه صاف کن
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
outside حداکثر
peak حداکثر
outsides حداکثر
endurance حداکثر
maximal حداکثر
uttermost حداکثر
peaks حداکثر
maximum حداکثر
peaking حداکثر
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
maximum of intensity حداکثر شدت
maximum moment حداکثر لنگر
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum profit حداکثر سود
high tide حداکثر مد دریا
maximum price حداکثر بها
high tides حداکثر مد دریا
maximum efficiency حداکثر کارائی
payloads حداکثر بار
maximum value مقدار حداکثر
maximum deviation انحراف حداکثر
peak حداکثر کاکل
peak current جریان حداکثر
maximum current جریان حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum load بار حداکثر
maximum output خروجی حداکثر
maximum demand بار حداکثر
maximum power demand مصرف حداکثر
maximum frequency فرکانس حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
supercharge خرج حداکثر
submaximal زیر حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
maximum efficiency راندمان حداکثر
maximum slope حداکثر شیب
maximum performance کارایی حداکثر
maximum gain تقویت حداکثر
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
maximum detector اشکارساز حداکثر
peaks حداکثر کاکل
maximum limited stress تنش حداکثر
maximum density حداکثر تراکم
wage ceiling حداکثر دستمزد
peaking حداکثر کاکل
payload حداکثر بار
global maximum حداکثر مطلق
relative maximum حداکثر نسبی
intensity maximum حداکثر شدت
peak voltage ولتاژ حداکثر
peak output حداکثر تولید
optimum height حداکثر ارتفاع
maximal وابسته به حداکثر
peak load بار حداکثر
peak load حداکثر بار
price ceilings حداکثر قیمت
peak demand حداکثر تقاضا
maximization به حداکثر رسانیدن
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum work کار حداکثر
maximum available powere توان حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
full bore حداکثر تلاش
And so on and so forth. Etcetera et cetera . وغیره وغیره
et cetera وغیره
etcaetera وغیره
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
principle of miximum overlap اصل حداکثر همپوشانی
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum light transmission انتقال نور حداکثر
maximum gate trigger current جریان احتراق حداکثر
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
maximum input frequency فرکانس ورودی حداکثر
maximum gate trigger voltage ولتاژ احتراق حداکثر
maximum ratings مقدار نامی حداکثر
maximum demand meter حداکثر مقدار سنج
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
maximum load بار گذاری حداکثر
low tide حداکثر جذر دریا
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
traffic peak حداکثر عبور و مرور
maximum power operation کار با توان حداکثر
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain تقویت توان حداکثر
high water حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
ultimate bearing capacity حداکثر فشار متحمل پی
maximum output voltage ولتاژ خروجی حداکثر
utility maximization به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
maximum natality حداکثر زاد و ولد
utmost منتهای کوشش حداکثر
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
angle of repose حداکثر شیب استقرار
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
utmost good faith حداکثر حسن نیت
profit maximization به حداکثر رسانیدن سود
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
maxvo حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
maximum current rating جریان نامی حداکثر
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
ceiling prices حداکثر قیمت قانونی
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
breaking load حداکثر تحمل بار
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
maxvo حداکثر توان هوازی
maximum stock حداکثر موجودی انبار
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum demand pointer عقربه مصرف حداکثر
marginal حداکثر نزدیک به انتها
ceiling price حداکثر قیمت قانونی
extreme حداکثر درمنتهی الیه
maximum control current جریان کنترل حداکثر
maximum wavelength طول موج حداکثر
maximum temperature درجه حرارت حداکثر
maximum flexibility خمش پذیری حداکثر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com