English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
marginal حداکثر نزدیک به انتها
Other Matches
caudal نزدیک به انتها
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
tag end انتها
topless بی انتها
ends انتها
ended انتها
termination انتها
end انتها
extreme انتها
terminal انتها
out <adv.> انتها
terminals انتها
agelong بی انتها
adinfinitum بی انتها
to the end تا انتها
supreme انتها
tailing انتها
endings انتها
extremities انتها
eternity بی انتها
extremity انتها
closer انتها
open-ended بی انتها
fathomless بی انتها
infinite بی انتها
timeless بی انتها
endwise از انتها
ending انتها
endways از انتها
open ended بی انتها
closest انتها
aeon بی انتها
foreverness بی انتها
forever بی انتها
infinite time بی انتها
immortality بی انتها
eternality بی انتها
perpetuity بی انتها
sempiternity بی انتها
closes انتها
outrance انتها
close انتها
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
finishes به انتها رسیدن
finish به انتها رسیدن
acrogenous از انتها رسته
endless loop حلقه بی انتها
open ended system سیستم بی انتها
head انتها دماغه
over به انتها رسیدن
over- به انتها رسیدن
epiphonema حسن انتها
endless form ورقه بی انتها
end mark نشان انتها
zillion عدد بی انتها و معتنی به
tail end قسمت نهایی انتها
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
through از اغاز تا انتها کاملا
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
end در انتها یا پس از چندین مشکل
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
biased داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
bicipital تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loops حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
uttermost حداکثر
peaks حداکثر
maximal حداکثر
peaking حداکثر
peak حداکثر
endurance حداکثر
outsides حداکثر
maximum حداکثر
outside حداکثر
deque صفی که در آن موضوعات جدید قابل اضافه شدن حتی در انتها هستند
sangreal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled up صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
maximum slope حداکثر شیب
high tide حداکثر مد دریا
maximum price حداکثر بها
maximum profit حداکثر سود
maximum energy انرژی حداکثر
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum efficiency راندمان حداکثر
maximum efficiency حداکثر کارائی
peak demand حداکثر تقاضا
peak load حداکثر بار
global maximum حداکثر مطلق
price ceilings حداکثر قیمت
maximum frequency فرکانس حداکثر
peak voltage ولتاژ حداکثر
peak speed حداکثر سرعت
peak output حداکثر تولید
high tides حداکثر مد دریا
peak load بار حداکثر
optimum height حداکثر ارتفاع
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
maximum work کار حداکثر
maximum value مقدار حداکثر
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
maximum current جریان حداکثر
peak current جریان حداکثر
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum available powere توان حداکثر
maximum speed حداکثر سرعت
maximum density حداکثر تراکم
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum demand بار حداکثر
flat out حداکثر سرعت
maximum detector اشکارساز حداکثر
maximization به حداکثر رسانیدن
wage ceiling حداکثر دستمزد
maximum power demand مصرف حداکثر
payload حداکثر بار
submaximal زیر حداکثر
full speed حداکثر سرعت
full bore حداکثر تلاش
maximum moment حداکثر لنگر
peaks حداکثر کاکل
maximum load بار حداکثر
peaking حداکثر کاکل
maximum limited stress تنش حداکثر
peak حداکثر کاکل
payloads حداکثر بار
maximum of intensity حداکثر شدت
supercharge خرج حداکثر
maximum output خروجی حداکثر
maximal وابسته به حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
relative maximum حداکثر نسبی
intensity maximum حداکثر شدت
maximum performance کارایی حداکثر
maximum gain تقویت حداکثر
flank speed حداکثر سرعت
ended نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
topology توپولوژی بکه که تمام قط عات به یک کابل وصل هستند که در هر انتها Terminator دارد
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
maxvo حداکثر توان هوازی
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
maximum stock حداکثر موجودی انبار
maximum gate trigger voltage ولتاژ احتراق حداکثر
angle of repose حداکثر شیب استقرار
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
maxvo حداکثر اکسیژن مصرفی
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum temperature درجه حرارت حداکثر
maximum control current جریان کنترل حداکثر
maximum current rating جریان نامی حداکثر
utmost منتهای کوشش حداکثر
maximum natality حداکثر زاد و ولد
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum wavelength طول موج حداکثر
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
maximum light transmission انتقال نور حداکثر
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
maximum output voltage ولتاژ خروجی حداکثر
flank speed حداکثر سرعت قایق
maximum flexibility خمش پذیری حداکثر
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum gate trigger current جریان احتراق حداکثر
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com