Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum efficiency	حداکثر کارائی
Other Matches
effectiveness	کارائی
performances	کارائی
performance	کارائی
production efficiency	کارائی تولید
production efficiency	کارائی در تولید
performances	میزان کارائی
performances	سطح کارائی
tax efficiency	کارائی مالیاتی
performance	میزان کارائی
performance	سطح کارائی
absolute efficiency	کارائی مطلق
economic efficiency	کارائی اقتصادی
marginal efficiency of capital	کارائی نهائی سرمایه
absolute deficiency	عدم کارائی مطلق
equity versus efficiency	برابری در مقابل کارائی
roundabout production	تولید با کارائی بیشتر
decreasing marginal efficiency of capita	کارائی نهائی نزولی سرمایه
marginal efficiency of investment	کارائی نهائی سرمایه گذاری
uprating	بهبود میزان کارائی [مهندسی]
bound	انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
marginal efficiency of investment schedu	نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
power function	این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
nonmonetarists	ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
monetary school	مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
uttermost	حداکثر
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
peaking	حداکثر
peak	حداکثر
maximal	حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum energy	انرژی حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
maximum price	حداکثر بها
full bore	حداکثر تلاش
maximum output	خروجی حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
maximum performance	کارایی حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximal	وابسته به حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
submaximal	زیر حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
high tides	حداکثر مد دریا
payload	حداکثر بار
relative maximum	حداکثر نسبی
peaks	حداکثر کاکل
supercharge	خرج حداکثر
peak	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum speed	حداکثر سرعت
peaking	حداکثر کاکل
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum work	کار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
utmost	منتهای کوشش حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
flank speed	حداکثر سرعت قایق
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com