Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
Other Matches
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
scope
حیطه
ranged
حیطه
ranges
حیطه
compass
حیطه
domains
حیطه
domain
حیطه
range
حیطه
zone
حیطه محدوده
zones
حیطه محدوده
sales area
حیطه فروش
scope
حیطه عمل
gamut
حدود حیطه
measuring range
حیطه سنجش
frequency region
حیطه فرکانس
capacity range
حیطه فرفیت
capacity range
حیطه توان
magnitude
حیطه عمل
boom swing
حیطه نوسان
scope of coverage
حیطه پوشش
visual range
حیطه دید
frequency coverage
حیطه فرکانس
spectrum
حیطه عمل
long wave range
حیطه موج بلند
low frequency range
حیطه فرکانس پایین
frequency range
حیطه فرکانس نامی
to come within the scope of a contract
در حیطه یک قرارداد بودن
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
capacities
توان حیطه کار ماشین
capacity
توان حیطه کار ماشین
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
competency
شایستگی
decorousness
شایستگی
befitting
شایستگی
pertinence or nency
شایستگی
seemliness
شایستگی
praiseworthiness
شایستگی
deservingness
شایستگی
aptness
شایستگی
sufficienty
شایستگی
deserting
شایستگی
desert
شایستگی
worthiness
شایستگی
proficiency
شایستگی
merits
شایستگی
adequacy
شایستگی
meriting
شایستگی
sufficiency
شایستگی
merited
شایستگی
merit
شایستگی
adaptability
شایستگی
expertise
شایستگی
skill
شایستگی
credential
شایستگی
abilities
شایستگی
ability
شایستگی
qualification
شایستگی
qualification
شایستگی
competence
شایستگی
competence
شایستگی
deserts
شایستگی
eligibility
شایستگی
acceptability
شایستگی
meritoriousness
شایستگی
aptitude test
ازمون شایستگی
adorability
شایستگی ستایش
adorableness
شایستگی ستایش
aptitude tests
ازمون شایستگی
suitability
مناسبت شایستگی
certificate of capacity
مدرک شایستگی
decency
شایستگی محجوبیت
fitness
صلاحیت شایستگی
blameworthiness
شایستگی سرزنش
able
شایستگی داشتن
handsomeness
زیبائی شایستگی
pertinency
موقعیت شایستگی
meritoriously
از روی شایستگی
pertinence
موقعیت شایستگی
meetness
شایستگی مناسبت
combat proficiency
شایستگی رزمی
aptitudes
شایستگی لیاقت
aptitude
شایستگی لیاقت
eligibility
شایستگی برای انتخاب
qualifies
شایستگی پیدا کردن
he has much merit
بسیار شایستگی دارد
ablest
: توانابودن شایستگی داشتن
abler
: توانابودن شایستگی داشتن
habilitate
ملبس شایستگی داشتن
printability
شایستگی برای چاپ
certificate of achievement
مدرک تصدیق شایستگی
merit rating
درجه بندی شایستگی
merit system
نظام شایستگی نگر
qualify
شایستگی پیدا کردن
deserve
سزاوار بودن شایستگی داشتن
indign
فاقد شایستگی خشمگین کردن
efficiency
کارایی وسیله یا نفر شایستگی
I can see an innate ability in that follow .
دراو مایه و شایستگی می بینم
deserves
سزاوار بودن شایستگی داشتن
he is i. to do that
شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness
شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
personnel
افراد
enlisted personnel
افراد
trooping
افراد
trooped
افراد
troop
افراد
men
افراد
enlistedman
افراد
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
category
طبقه افراد
packed out
پر و مملو از افراد
personnel status
وضع افراد
roll call
نامیدن افراد
equal status persons
افراد همپایه
platoons
جوخهء افراد
enlistee
افراد داوطلب
enlisted personnel
طبقه افراد
filler personnel
افراد جایگزینی
head count
جمع افراد
service club
باشگاه افراد
liberty men
افراد مرخصی
top-level
افراد عالیرتبه
platoon
جوخهء افراد
head counts
جمع افراد
withindoors
افراد داخل
family size
تعداد افراد خانواده
condemning
محکوم کردن افراد
posse comitatus
دسته افراد پلیس
morale
روحیه افراد مردم
commando
افراد نیروی مخصوص
commandos
افراد نیروی مخصوص
personal error
خطاهای انفرادی افراد
part owners
افراد شریک المال
dependents
افراد تحت تکفل
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
noncombatant
افراد غیر نظامی
cimmerian
افراد کشور فلمات
favouritism
افراد مورد توجه
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
rouse out
بیدار کردن افراد
coachload
افراد سوار بر درشکه
top-level
توسط افراد عالیرتبه
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
billet slip
لوحه اسکان افراد
billet slip
کارت محلهای افراد
avast
افراد به جای خود
special olympics
المپیک افراد استثنایی
target audience
افراد مورد نظر
the common wealth of learning
افراد اهل علم
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
transfer station
محل اعزام افراد
transfer station
محل انتقال افراد
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
condemn
محکوم کردن افراد
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
close station
افراد بدو مرخص
condemns
محکوم کردن افراد
receptee
افراد مورد پذیرش
troops
افراد قسمتها سربازان
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
personal salute
تیر سلام برای افراد
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
posses
دسته افراد پلیس جماعت
chartered
بین افراد دلالت کند
chartering
بین افراد دلالت کند
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
posse
دسته افراد پلیس جماعت
charters
بین افراد دلالت کند
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
charter
بین افراد دلالت کند
atomistic evalution
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com