Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
English
Persian
boundaries
حدود چیزی
boundary
حدود چیزی
Search result with all words
parameter
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
something like 00 rials
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
Other Matches
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
definition
حدود
precincts
حدود
precinct
حدود
purview
حدود
tethered
حدود
vicinity
حدود
roughly
<adv.>
حدود
about
<adv.>
حدود
tethering
حدود
tethers
حدود
tether
حدود
scantling
حدود
range
حدود
in the neighbourhood
در حدود
ranged
حدود
neighbourhood
حدود
neighborhoods
حدود
ranges
حدود
definitions
حدود
neighbourhoods
حدود
confining
حدود
thereabouts
در آن حدود
realms
حدود
module
حدود
modules
حدود
ambit
حدود
realm
حدود
delimits
حدود
delimiting
حدود
well-nigh
در حدود
well nigh
در حدود
delimited
حدود
scope
حدود
neiggourhood
حدود
confine
حدود
perambulation
حدود
limit
حدود
compass
حدود
delimit
حدود
about
در حدود
ranged
حدود محدوده
demarcation
تعیین حدود
probability limits
حدود احتمالی
ranges
حدود وسعت
ranges
حدود محدوده
delimitation
تحدید حدود
ranged
حدود وسعت
purview of an occupation
حدود کاری
purview
حدود میدان
range
حدود وسعت
range
حدود محدوده
thereabouts
در حدود آن وقت
within cry
در حدود صد ارس
with in ear shot
در حدود صدا رس
boundaries
حدود یکان
boundary
حدود یکان
gamut
حدود حیطه
vicinity
در حدود در اطراف
thereabout
دران حدود
trimester
در حدود سه ماه
out
خارج از حدود
out-
خارج از حدود
outed
خارج از حدود
therabout
دران حدود
line
حدود رویه
runs
ردپا حدود
run
ردپا حدود
confidence limits
حدود اعتماد
confidence limits
حدود اطمینان
delimitation
تعیین حدود
in the neighborhood of
در حدود
[ریاضی]
confinement
تحدید حدود
coextensive
هم حدود وثغور
coastal frontier
حدود ساحلی
peripheries
محیط حدود
verge
نزدیکی حدود
verges
نزدیکی حدود
yawed
تجاوز از حدود
yaw
تجاوز از حدود
limit check
مقابله حدود
class interval
حدود طبقه
whereabouts
درچه حدود
class limits
حدود طبقه
periphery
محیط حدود
graphic limits
حدود گرافیکی
hereabout
دراین حدود
limit of fire
حدود اتش
limits of confidence
حدود اطمینان
frontiers
حدود و ثغور
reached
وسعت حدود
lines
حدود رویه
reach
وسعت حدود
reaching
وسعت حدود
reaches
وسعت حدود
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
delimiting
تحدید حدود کردن
delimit
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
scope
میدان و برد و حدود
delimits
تحدید حدود کردن
delimit
تحدید حدود کردن
delimits
تعیین کردن حدود
delimited
تحدید حدود کردن
delimiting
تعیین کردن حدود
whereabout
حدود تقریبی مکان
abound
تعیین حدود کردن
limitation clause
عبارت تعیین حدود
limitation clause
ماده تعیین حدود
outre
خارج از حدود معمولی
demarcating
تعیین حدود کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
demarcate
تعیین حدود کردن
mark out a ground
تحدید حدود زمین
tolerances
حدود قابل تحمل
tolerance
حدود قابل تحمل
peg
تعیین حدود کردن
ultra vires
تجاوز از حدود اختیارات
sphere
مرتبه حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
pegs
تعیین حدود کردن
thereabouts
در حدود آن میزان یا تعداد
orbits
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
inbound
محصور در حدود معینی
format
حدود و مشخصات فرش
compass
حدود وثغور حوزه
orbit
دور حدود فعالیت
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quart
پیمانهای در حدود بیک لیتر
quarts
پیمانهای در حدود بیک لیتر
corrida
برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
ultra vires
بیش از حدود اختیارات قانونی
ultra vires
خارج از حدود اختیارات قانونی
transition layer
منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
boundary disclaimer
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
neatline
خطوط باریک حدود کناره نقشه
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
iron pyrites
ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
buddy line
طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.
درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
offshore
در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
metric ton
مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
parameters
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
parameter
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com