Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 209 (22 milliseconds)
English	Persian
cupidity	حرص واز برای بدست اوردن مال
Search result with all words
warping	پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
housekeeping	عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
austempering	تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
cruise control	کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick	بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to make a study of something	برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to take out a patent	حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
Other Matches
offers	بدست اوردن
gained	بدست اوردن
earned	بدست اوردن
gains	بدست اوردن
gain	بدست اوردن
earns	بدست اوردن
obtain	بدست اوردن
pick up	بدست اوردن
come by	بدست اوردن
offer	بدست اوردن
offered	بدست اوردن
procure	بدست اوردن
earn	بدست اوردن
procuring	بدست اوردن
procures	بدست اوردن
procured	بدست اوردن
impetrate	بدست اوردن
get	بدست اوردن
gets	بدست اوردن
get round	بدست اوردن
catch	بدست اوردن
acquiring	بدست اوردن
soothe	دل بدست اوردن
soothed	دل بدست اوردن
soothes	دل بدست اوردن
obtained	بدست اوردن
obtains	بدست اوردن
acquires	بدست اوردن
getting	بدست اوردن
finagle	باحیله بدست اوردن
recoup	دوباره بدست اوردن
regains	دوباره بدست اوردن
having	بدست اوردن دارنده
have	بدست اوردن دارنده
regaining	دوباره بدست اوردن
recovers	دوباره بدست اوردن
attains	بدست اوردن بانتهارسیدن
attained	بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieve	دوباره بدست اوردن
attaining	بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieved	دوباره بدست اوردن
attain	بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieves	دوباره بدست اوردن
recovering	دوباره بدست اوردن
optimization	بدست اوردن حد مطلوب
regained	دوباره بدست اوردن
regain	دوباره بدست اوردن
acquirability	امکان بدست اوردن
recouped	دوباره بدست اوردن
recouping	دوباره بدست اوردن
recoups	دوباره بدست اوردن
to come into a property	دارایی را بدست اوردن
step into	بسهولت بدست اوردن
get back	دوباره بدست اوردن
insure	بیمه بدست اوردن
strike a balance	موازنه بدست اوردن
recover	دوباره بدست اوردن
to get back	دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust	دل کسیرا بدست اوردن
bought	خریداری کردن بدست اوردن
wins	بدست اوردن تحصیل کردن
circumstantiate	قرائن وامارت را بدست اوردن
recover	دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering	دوباره بدست اوردن بازیافتن
enter	بدست اوردن قدم نهادن در
enters	بدست اوردن قدم نهادن در
entered	بدست اوردن قدم نهادن در
getting	بدست اوردن فراهم کردن
resume	از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed	از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming	از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
win	بدست اوردن تحصیل کردن
gets	بدست اوردن فراهم کردن
resumes	از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
bring in	امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recovers	دوباره بدست اوردن بازیافتن
impetrate	با عجز و لابه بدست اوردن
get	بدست اوردن فراهم کردن
reap	جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping	جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit	محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy	دنبال کردن دوباره بدست اوردن
pre empt	با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reaped	جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps	جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle	بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
split the uprights	امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
cards	امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card	امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
racketeers	از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeer	از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bobs	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigates	استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated	استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bobbing	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigate	استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating	استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
grosses	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser	کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over	بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
hash	سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
gather shot	ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
constant	ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants	ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
hash	سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
bid	بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bids	بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
make a living <idiom>	پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
scan	بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned	بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans	بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping	روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
setup	توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
to give reasons for a thing	دلیل برای چیزی اوردن
to pick on	برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
hemostat	اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
hawking	شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
horizontal clock system	طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
pickup	انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
windlass	ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
poke check	فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
windlasses	ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum	پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
sample size	بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural	زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
drawing	روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings	روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
foreground processing	اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
governmentalize	تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing	بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize	بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasp	بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps	بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped	بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize	محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
kiosks	فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk	فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
at the hand of	بدست
by	بدست
acquirer	بدست اورنده
hand in hand	دست بدست
catcher	بدست اورنده
to go to the wright	بدست استادافتادن
acquirable	بدست اوردنی
provider	بدست اورنده
come by <idiom>	بدست آوردن
getting	بدست امده
attenuation	بدست آوردن
providers	بدست اورنده
gets	بدست امده
get	بدست امده
procurer	بدست اورنده
securer	بدست اورنده
attainable	بدست اوردنی
acquire	بدست آوردن
procurement	بدست اوری
to come to hand	بدست امدن
manual	وابسته بدست
gain	بدست آوردن
gained	بدست آوردن
gains	بدست آوردن
get table	بدست اوردنی
obtainment	بدست اوری
procurable	بدست اوردنی
obtainable	بدست اوردنی
get at able	بدست اوردنی
to get [hold of] something	بدست آوردن چیزی
impropriate	بدست عام دادن
encyclic	بدست چندنفر رونده
all aggairs pivot upon him	کارها بدست او می گرد د
change hands	دست بدست رفتن
to bring something	بدست آوردن چیزی
to change hands	دست بدست رفتن
turnover	دست بدست شدن
take back <idiom>	ناگهانی بدست آوردن
gun for something <idiom>	بازحمت بدست آوردن
self-government	حکومت بدست مردم
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
to obtain something	بدست آوردن چیزی
in for <idiom>	مطمئن بدست آوردن
unhandy	مشکل بدست امده
to gain time	دست بدست کردن
to put	بدست امین دادن
municipalize	بدست شهرداری دادن
pass on	دست بدست دادن
importing	باپیروزی بدست امدن
quando acciderint	هر گاه بدست اید
imported	باپیروزی بدست امدن
import	باپیروزی بدست امدن
They found no trace of her .	ازاونشانی بدست نیامد
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
badminton	بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
captures	عمل بدست آوردن داده
collects	بدست آوردن یا دریافت داده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com