Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
fly kick
ضربه در هوا با پا بدون گرفتن با دست
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
feont
جلوی
frontward
جلوی
former
جلوی
in the way
جلوی راه
fore
جلوی درجلو
at the fore
در جلوی کشتی
fore
جلوی قایق
sincipital
واقع در جلوی سر
forward
جلوی گستاخ
forwarded
جلوی گستاخ
before my very eyes
جلوی چشمهایم
prior
پیشین جلوی
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
cambers
انحنای جلوی اسکی
decks
سکوی جلوی تانک
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
foresheets
فضای جلوی قایق
camber
انحنای جلوی اسکی
decked
سکوی جلوی تانک
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
deck
سکوی جلوی تانک
bows
قسمت جلوی قایق
anticum
جرز جلوی معبد
bowing
قسمت جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
bow
قسمت جلوی قایق
bowed
قسمت جلوی قایق
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
forward echelon
رده جلوی نبرد
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
head sail
بادبان جلوی دکل
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
afterleech
بادبان جلوی قایق
forward area
منطقه جلوی رزم
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
undoubtedly
بدون شک
not nearctic
بدون
and no mistake
بدون شک
bottomless
بدون ته
undoubted
بدون شک
to a certainty
بدون شک
obtrusively
بدون حق
unstressed
بدون مد
without
بدون
ex
بدون
but
بدون
sans
بدون
ex-
بدون
wanting
بدون
acheilos
بدون لب
acheilous
بدون لب
i'll warrant
بدون شک
indubitable
بدون شک
doubtlessly
بدون شک
goalless
بدون گل
flawless
<adj.>
بدون مشکل
problem-free
<adj.>
بدون دردسر
faultless
<adj.>
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
free from error
<adj.>
بدون مشکل
unconditional
بدون قیدوشرط
glabrous
بدون کرک
acarpous
بدون میوه
soilless
بدون خاک
air dry
بدون رطوبت
unaccompanied
بدون همراه
unblushing
بدون شرم
smokeless
بدون دود
intestate
بدون وصیت
problem-free
<adj.>
بدون زحمت
insecure
بدون ایمنی
unceasing
بدون وقفه
trouble-free
<adj.>
بدون زحمت
safely
بدون خطر
trouble-free
<adj.>
بدون دردسر
aimlessly
بدون مقصد
unfinanced
بدون پشتوانه
unfeigned
بدون تصنع
undeviating
بدون تردیدرای
nonsyllabic
بدون هجایی
nonstop
بدون توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com