Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
coordinate conjunction
حرف عطفی که چند قضیه یالغت برابر را بهم می پیوندد
Other Matches
subordinate coajunction
حرف عطفی که قضیه تاریخ را به قضیه اصلی می پیوندد
compound complex
دارای دو قضیه اصلی ویک قضیه فرعی
fallout
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
conjunctive
عطفی
conjunction
ترکیب عطفی
conjunctions
ترکیب عطفی
conjunctive concept
مفهوم عطفی
conjunctive model
الگوی عطفی
conjunctive reinforcement
تقویت عطفی
ideas if reference
افکار عطفی
conjunctions
عطف ترکیب عطفی
conjunction
عطف ترکیب عطفی
nonconjunction
ترکیب غیر عطفی
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
disjunctive
حرف عطفی که بظاهر پیوند میدهدو در معنی جدا میسازد
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
case
قضیه
cages
قضیه
axiom
قضیه
cage
قضیه
cases
قضیه
propositioned
قضیه
theorems
قضیه
clause
قضیه
thesis
قضیه
clauses
قضیه
theses
قضیه
theorem
قضیه
axioms
قضیه
proposition
قضیه
propositions
قضیه
premiss
قضیه
propositioning
قضیه
duality theorem
قضیه دوگانگی
slutsky theorem
قضیه اسلاتسکی
matter
امر قضیه
syllogism
قضیه منطقی
expansion theorem
قضیه بسطی
orthogonality theorem
قضیه تعامد
clauses
جزء قضیه
euler's theorem
قضیه اویلر
euler theorem
قضیه اولر
bayes'theorem
قضیه بیس
variation theorem
قضیه تغییر
asses bridge
قضیه حماریه
point of honour
قضیه شرف
clause
جزء قضیه
virial theorem
قضیه ویریال
mattered
امر قضیه
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
test case
قضیه در ازمایش
test cases
قضیه در ازمایش
poniard asinorum
قضیه خرفهم
principal clause
قضیه اصلی
pythagorean proposition
قضیه عروس
rearrangement theorem
قضیه نوارایی
h theorem of boltzmann
قضیه H بولتزمن
obverse
قضیه تالی
bernoulli theorem
قضیه برنولی
mattering
امر قضیه
matters
امر قضیه
poniard asinorum
قضیه حماریه
opposites
عکس قضیه
binomial theorem
قضیه دو جملهای
boltzmann h threrem
قضیه H بولتزمن
opposite
عکس قضیه
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
majorpremise
کبرای قضیه منطقی
res judicata
قضیه محکوم بها
clausius virial theorem
قضیه ویریال کلازیوس
jahn teller theorem
قضیه یان- تلر
non restrictive clause
قضیه غیر تحدیدی
superaltern
قضیه کلی مورداستدلال
Pythagorean theorem
قضیه فیثاغورس
[ریاضی]
adjudicated case
قضیه محکوم بها
addition theorem
قضیه جمع پذیری
worst-case scenario
بدترین شکل قضیه
worst case scenario
بدترین شکل قضیه
balanced budget theorem
قضیه بودجه متوازن
In this matter
در این بابت
[قضیه]
How did it turn out?
[قضیه]
چطور تمام شد؟
Pythagoras' theorem
قضیه فیثاغورس
[ریاضی]
theses
رساله دکتری قضیه
thesis
رساله دکتری قضیه
hypothesis
قضیه فرضی نهشته
hypotheses
قضیه فرضی نهشته
f.clause
قضیه که با in order thatاغازگرد د
prime number theorem
قضیه اعداد اول
[ریاضی]
to have no say
[in that matter]
پاسخگو نبودن
[در این قضیه]
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issued
مسئله قضیه تحویل جنس
I saw it for myself . I was an eye –witness
خودم شاهد قضیه بودم
autre fois acquit
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
premised
قضیه ثابت یا اثبات شده
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
premisses
قضیه ثابت یا اثبات شده
well-ordering theorem
قضیه خوش ترتیبی
[ریاضی]
premise
قضیه ثابت یا اثبات شده
i had no voice in that matter
من دران قضیه رایی نداشتم
issues
مسئله قضیه تحویل جنس
adoption
مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی
That's another story.
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
It is quite a hypothetical case .
این یک قضیه کاملا" فرضی است
questioned
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
prosyllogism
قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
question
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
rogatory
احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
bracketed
برابر
doubled up
دو برابر
euqal
برابر
as much a
دو برابر
doubled
دو برابر
equipollent
برابر
identical
برابر
tantamount
برابر
eq
برابر با
double
دو برابر
decuple
ده برابر
he is twice the man he was
دو برابر
two fold
دو برابر
breasts
برابر
opposites
برابر
breast
برابر
tripled
سه برابر
squaring
برابر
squares
برابر
equal
برابر
equaled
برابر
squared
برابر
paripassu
برابر
opposite
برابر
sextuple
شش برابر
tripling
سه برابر
threefold
سه برابر
three fold
سه برابر
tenfold
ده برابر
symmetric
برابر
versus
در برابر
for
در برابر
triple
سه برابر
sixfold
شش برابر
triples
سه برابر
equaling
برابر
square
برابر
equalled
برابر
level with each other
برابر
vs
در برابر
even
<adj.>
برابر
homological
برابر
ninefold
نه برابر
one hundred times as many
صد برابر
abreast
برابر
equalling
برابر
one fold
یک برابر
equals
برابر
anti thesis
برابر نهاد
mustn't
برابر است با not must
water resistant
مقاوم در برابر اب
EC
پیشوند برابر با ex-
under the same conditions
شرایطی برابر
equality gate
برابر سازی
dead even
دقیقا برابر
triply
بطور سه برابر
triplex
سه برابر کردن
octuple
هشت برابر
nip and tuck
تقریبا برابر
eight fold
هشت برابر
equaling
برابر مساوی
money worth
برابر پول
millionfold
یک میلون برابر
life long
برابر با یک عمر
equalze
برابر کننده
leveller
برابر کننده
eualize
برابر کردن
leveler
برابر کننده
level out
برابر کردن
humbled to the dust
باخاک برابر
doubler
دو برابر کننده
ge
بزرگتر از یا برابر با
parallelize
برابر کردن
triple precision
دقت سه برابر
triple precision
با دقت سه برابر
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
trebly
بطور سه برابر
quintuple
پنج برابر
sextuple
شش برابر کردن
sevenfold
هفت برابر
septuple
هفت برابر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com