| Total search result: 201 (35 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| to page up type |
حروف چیده را صفخه بندی کردن |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
wool sorting |
دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم] |
| alignments |
فضادهی و سطح بندی مناسب حروف چاپ شده |
| alignment |
فضادهی و سطح بندی مناسب حروف چاپ شده |
| sheared |
چیده شده |
| fleeced |
پشم چیده |
| shearling |
چیده باشند |
| pinioned |
بال چیده |
| placed rockfill |
چیده سنگریز |
| readout |
وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند |
| block letter |
حروف درشت وسیاه نوعی حروف بدون زیر وزبر |
| self- |
سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند |
| ratings |
طبقه بندی کردن درجه بندی |
| rating |
طبقه بندی کردن درجه بندی |
| clipping |
تکه چیده شده |
| cut nails |
ناخنهای گرفته یا چیده |
| Linotype |
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند |
| separates |
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند |
| separate |
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند |
| separated |
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند |
| inferior figures |
حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند. |
virgin wool |
پشم تازه چیده شده |
| grade |
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن |
| grades |
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن |
groups |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
| group |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
| grade |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
| grades |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
| shift keys |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
| shift key |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
| The jewels were laid out beautifully. |
جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند |
| monotype |
ماشین حروف ریزی و حروف چینی |
| normalised |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
| normalises |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
| normalising |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
| normalize |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
| normalizes |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
| brush revetment |
سرشاخههای چیده شده کنارهم در کنار دیوار |
| bangtail |
دم اسب که پایین ان بطورافقی چیده شده باشد |
| laggin |
اب بندی کردن اب بندی ناوها |
| downgraded |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
| downgrading |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
| downgrades |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
| downgrade |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
| crop end |
بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود |
| xt |
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند |
| graphics |
ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند |
| cont line |
فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند |
| user |
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است |
| users |
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است |
| type |
حروف چاپی حروف چاپ |
| typed |
حروف چاپی حروف چاپ |
case |
حروف بزرگ یا حروف معمولی |
| cases |
حروف بزرگ یا حروف معمولی |
| types |
حروف چاپی حروف چاپ |
| gift wrap |
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن |
| non destructive cursor |
صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند |
| declassification |
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی |
| dead type |
حروف پخش کردن |
| shifts |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
| shifted |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
| shift |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
| spoonerism |
اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف |
| velarize |
حروف را از کام تلفظ کردن |
| alphameric |
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم |
| NDR |
سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد |
| alphasort |
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا |
| field |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
| read |
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2- |
| fields |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
| reads |
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2- |
fielded |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
fall wool |
پشم پاییزه [پشمی که در پاییز چیده می شود و مرغوبیت کمتری از پشم بهاره دارد.] |
| italic |
حروف یک وری حروف کج |
scissored wool |
پشم مقراضی [پشمی که با قیچی دستی چیده شده نه با ماشین برقی لذا الیاف یک ناحیه دارای طول های متفاوت می باشند.] |
| fills |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
| summation check |
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن |
| fill |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
| basic |
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است |
| basics |
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است |
| to space out letters [text] |
فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ] |
| syllabary |
حروف تهجی مخابراتی حروف رمز تهجی |
| wool in the grease |
پشم نشسته پشم تازه چیده |
| evaluation rating |
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت |
| time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| righting |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
| right |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
| righted |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
| revamps |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
| revamp |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
| revamped |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
| rig |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
| revamping |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
| rigged |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
| rigs |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
| bollix |
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن |
| To do something slapdash. |
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن ) |
| bumble |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
| overpacking |
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن |
| bumbles |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
| bumbled |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
| facsimiles |
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه |
| facsimile |
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه |
| text |
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و.. |
| texts |
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و.. |
| classifications |
طبقه بندی کردن طبقه بندی |
| classification |
طبقه بندی کردن طبقه بندی |
| word warp |
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی |
carpet classification |
طبقه بندی [درجه بندی] فرش |
| to make a muddle of |
سر هم بندی کردن |
| to make a mess of |
سر هم بندی کردن |
| batten down |
اب بندی کردن |
| to mull a mull of |
سر هم بندی کردن |
caulk |
اب بندی کردن |
| to nails up |
سر هم بندی کردن |
| to pin up |
بی بندی کردن |
| lacevi |
بندی کردن |
| underpinned |
پی بندی کردن |
| sealing |
اب بندی کردن |
| underpins |
پی بندی کردن |
| to take a snack |
ته بندی کردن |
| underpin |
پی بندی کردن |
| seal |
اب بندی کردن |
| seals |
اب بندی کردن |
| portions |
تسهیم کردن سهم بندی کردن |
| portion |
تسهیم کردن سهم بندی کردن |
| gradate |
درجه بندی کردن مخلوط کردن |
| vamp |
وصله کردن سرهم بندی کردن |
| sorts |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
| sorted |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
sort |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
| segregation |
جدا کردن درجه بندی کردن |
| resorted |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
| grade |
طبقه بندی کردن کلاسه کردن |
| resort |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
| grades |
طبقه بندی کردن کلاسه کردن |
| break down |
تجزیه کردن طبقه بندی کردن |
| partitions |
جدا کردن جزء بندی کردن |
| gaduate |
درجه بندی کردن تغلیظ کردن |
| types |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
| typed |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
| to put on |
شرط بندی کردن تحمیل کردن |
| type |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
| partition |
جدا کردن جزء بندی کردن |
| resorts |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
| compartmentalizing |
فصل بندی کردن |
| compartmentalizes |
فصل بندی کردن |
| to categorize |
طبقه بندی کردن |
| hoodwinking |
چشم بندی کردن |
| compartmentalize |
فصل بندی کردن |
| categorizes |
طبقه بندی کردن |
| compartmentalises |
فصل بندی کردن |
| partitions |
جزء بندی کردن |
| hoodwinked |
چشم بندی کردن |
| categorizes |
دسته بندی کردن |
| hoodwink |
چشم بندی کردن |
| tabulates |
جدول بندی کردن |
| compartmentalizes |
بخش بندی کردن |
| categorizing |
رده بندی کردن |
| compartmentalised |
بخش بندی کردن |
| compartmentalised |
فصل بندی کردن |
| resorts |
دسته بندی کردن |
| phrased |
کلمه بندی کردن |
| categorizing |
طبقه بندی کردن |
| echelonment |
درجه بندی کردن |
| slub |
سرهم بندی کردن |
| compartmentalized |
فصل بندی کردن |
| echelonment |
رده بندی کردن |
| categorizing |
دسته بندی کردن |
| tabulated |
جدول بندی کردن |
| compartmentalize |
بخش بندی کردن |
| tabulate |
جدول بندی کردن |
| compartmentalises |
بخش بندی کردن |
| classifies |
رده بندی کردن |
| phrases |
کلمه بندی کردن |
| hoodwinks |
چشم بندی کردن |
| compartmentalising |
فصل بندی کردن |
| partition |
جزء بندی کردن |
| compartmentalized |
بخش بندی کردن |
| to erect into |
دسته بندی کردن به |
| compartmentalising |
بخش بندی کردن |
| phrase |
کلمه بندی کردن |
| stripping |
بسته بندی کردن |
| packet |
بسته بندی کردن |
| partitioning |
قسمت بندی کردن |
sort |
دسته بندی کردن |
rally |
دسته بندی کردن |
format |
قالب بندی کردن |
| boggle |
کارسرهم بندی کردن |
| formats |
قالب بندی کردن |
| categorised |
رده بندی کردن |
| triangulation |
مثلث بندی کردن |
| categorised |
طبقه بندی کردن |
| categorised |
دسته بندی کردن |
| lot |
تقسیم بندی کردن |
| categorises |
رده بندی کردن |
| packets |
بسته بندی کردن |
| railroad |
سرهم بندی کردن |
| paricle size analysis |
دانه بندی کردن |