Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
guttle
حریصانه چیزی خوردن
Other Matches
devouring
حریصانه خوردن
devoured
حریصانه خوردن
devours
حریصانه خوردن
devour
حریصانه خوردن
gobble
حریصانه خوردن
gobbles
حریصانه خوردن
gobbling
حریصانه خوردن
engorge
حریصانه خوردن
gobbled
حریصانه خوردن
lap
سرکشیدن حریصانه خوردن
gulls
حریصانه خوردن بلعیدن
gull
حریصانه خوردن بلعیدن
guzzle
حریصانه خوردن سرکشیدن
lapped
سرکشیدن حریصانه خوردن
guzzled
حریصانه خوردن سرکشیدن
guzzles
حریصانه خوردن سرکشیدن
guzzling
حریصانه خوردن سرکشیدن
wolf
گرگ حریصانه خوردن
gutting
غارت کردن حریصانه خوردن
gut
غارت کردن حریصانه خوردن
guts
غارت کردن حریصانه خوردن
bonked
خوردن سر به چیزی
bonk
خوردن سر به چیزی
to refresh oneself
چیزی خوردن
bonks
خوردن سر به چیزی
run into (something)
<idiom>
به چیزی خوردن
bonking
خوردن سر به چیزی
run down
<idiom>
به چیزی خوردن وخوردشدن
swear on
سوگند به چیزی خوردن
to swear by something
به چیزی قسم خوردن
bonk
صدای خوردن چیزی به سر
eat one's heart out
غصه چیزی را خوردن
bonks
صدای خوردن چیزی به سر
bonked
صدای خوردن چیزی به سر
bonking
صدای خوردن چیزی به سر
scrunches
صدای بهم خوردن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
scrunch
صدای بهم خوردن چیزی
scrunched
صدای بهم خوردن چیزی
scrunching
صدای بهم خوردن چیزی
bonked
صدای خوردن کله به چیزی
bonk
صدای خوردن کله به چیزی
bonks
صدای خوردن کله به چیزی
bonking
صدای خوردن کله به چیزی
to i. on something
به چیزی خوردن یا تصادف کردن
swinge
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
lap
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
lapped
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump
[into]
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
voraciously
حریصانه
graspingly
حریصانه
toothily
حریصانه
avidly
حریصانه
ravenously
حریصانه
greedily
حریصانه
ravenous appetite
اشتهای حریصانه
ingurgitate
حریصانه قورت دادن بلعیدن
rapaciously
از روی درنده خوئی حریصانه
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
hurtled
خوردن
hurtle
خوردن
buckle
تا خوردن
butt
خوردن
hurtles
خوردن
hurtling
خوردن
to makea meal of
خوردن
slid
سر خوردن
eats
خوردن
feed
خوردن
feeds
خوردن
to get outside of
خوردن
butted
خوردن
abut
خوردن
abuts
خوردن
glides
سر خوردن
glided
سر خوردن
glide
سر خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
to swear by all that is sacred
خوردن
buckles
تا خوردن
stirred
جم خوردن
buckled
تا خوردن
butts
خوردن
abutted
خوردن
to run a
خوردن
eat
خوردن
gluttonize
پر خوردن
sampled
خوردن
stir
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
stirs
جم خوردن
knock against
خوردن به
erode
خوردن
lap vt
خوردن به
eroded
خوردن
look back
سر خوردن
erodes
خوردن
eroding
خوردن
manducate
و خوردن
cared
غم خوردن
grub
خوردن
polish off
خوردن
eating
خوردن
grubbed
خوردن
grubs
خوردن
gormandize
پر خوردن
gluts
پر خوردن
glut
پر خوردن
occlude
خوردن
corrode
خوردن
trundles
غل خوردن
trundle
غل خوردن
hitting
خوردن
sample
خوردن
to go with
خوردن به
care
غم خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com