Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
charge account
حساب بدهی مشتری
Other Matches
debits
حساب بدهی
debit
حساب بدهی
debiting
حساب بدهی
debited
حساب بدهی
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
EFTPOS
ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند
knocked down
کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
caveatemptor
به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
to t. a cusomer for goods
کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
client side
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account
حساب صورت حساب
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
custom ic
IC مشتری
evening star
مشتری
customer
مشتری
customers
مشتری
clients
مشتری
shoppers
مشتری ها
vendees
مشتری ها
jupiter
مشتری
custom
مشتری
purchasers
مشتری
client
مشتری
bargainee
مشتری
purchasers
مشتری ها
buyer
مشتری
patrons
مشتری
shopper
مشتری
buyers
مشتری
purchaser
مشتری
patron
مشتری
buyer
مشتری
account
مشتری
vendee
مشتری
vendee
مشتری
buyers
مشتری ها
purchaser
مشتری
liabilities
بدهی
debts
بدهی
indebtedness
بدهی
liability
بدهی
debits
بدهی
due
بدهی
debt
بدهی
debited
بدهی
debit
بدهی
liability to disease
بدهی
debiting
بدهی
John
[American E]
[prostitute's client]
مشتری
[فاحشه ای]
prospects
مشتری احتمالی
prospecting
مشتری احتمالی
prospected
مشتری احتمالی
chap
مشتری مرد
habitue
مشتری مانوس
prospect
مشتری احتمالی
Jove
ستاره مشتری
back
بدهی پس افتاده
backs
بدهی پس افتاده
due bill
سند بدهی
capital liability
بدهی سرمایه
contingent liability
بدهی اتفاقی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
book debts
بدهی دفتری
national debt
بدهی ملی
floating debt
بدهی متغیر
net debt
بدهی خالص
bank overdraft
بدهی به بانک
current liability
بدهی جاری
legal liability
بدهی قانونی
contingent liability
بدهی احتمالی
promissory notes
سند بدهی
capital liability
بدهی درازمدت
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
liability insurance
بیمه بدهی
admission of liability
قبول بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
promissory note
برگه بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
promissory note
سند بدهی
promissory notes
برگه بدهی
collective liability
بدهی جمعی
liquidation
پرداخت بدهی
debts
بدهی داشتن
debit
ستون بدهی
debit card
کارت بدهی
debt burden
بار بدهی
private debt
بدهی خصوصی
debited
ستون بدهی
public debt
بدهی دولت
arrear
بدهی معوق
debiting
ستون بدهی
arrear
بدهی پس افتاده
debit note
صورتحساب بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
debits
ستون بدهی
an active debt
بدهی با ربح
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
to be in debt
بدهی داشتن
credit note
سند بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
the d. of a debt
پرداخت بدهی
debt
بدهی داشتن
credit notes
سند بدهی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
customer service technician
تکنسین سرویس مشتری
tout
مشتری جلب کردن
catch phrase of catchline
شعار جذب مشتری
patron
مشتری یا ارباب رجوع
custom ROM
مین نیاز مشتری
accost
مشتری جلب کردن
custom software
نرم افزار مشتری
touted
مشتری جلب کردن
accosts
مشتری جلب کردن
accosting
مشتری جلب کردن
touts
مشتری جلب کردن
accosted
مشتری جلب کردن
shop lifter
دزد مشتری نما
patrons
مشتری یا ارباب رجوع
touting
مشتری جلب کردن
jovian planets
سیارههای مشتری مانند
client server network
شبکه خدمتگزار- مشتری
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
monetization
پرداخت نقدی بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
defaults
عدم پرداخت بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
default
عدم پرداخت بدهی
debit
در ستون بدهی گذاشتن
debited
در ستون بدهی گذاشتن
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
debits
در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
solvency
توانایی پرداخت بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
customers
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
customer
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
patronize
نگهداری کردن مشتری شدن
patronized
نگهداری کردن مشتری شدن
patronizes
نگهداری کردن مشتری شدن
patronised
نگهداری کردن مشتری شدن
status enquiry
پرسش درخصوص وضعیت مشتری
patronises
نگهداری کردن مشتری شدن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
tramp steamer
کشتی که به هرمحلی که مشتری بخواهدسفر میکند
deliverable state
کالاهایی که در وضعیت تحویل به مشتری میباشند
patron-driven acquisition
[PDA]
[library]
کسب بر طبق
[درخواست]
مشتری
[کتابخانه]
customer
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
customers
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com