Dictiornary-Farsi | حساب را واریزکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (2 milliseconds)

English	Persian
liquidate	حساب را واریزکردن
liquidated	حساب را واریزکردن
liquidates	حساب را واریزکردن
liquidating	حساب را واریزکردن


Search result with all words

go into liquidation	حساب بدهیهای خود را واریزکردن
Other Matches

to bank	واریزکردن
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account	حساب صورت حساب
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
arithmetic	حساب
tallying	حساب
algorism	حساب
science of numbers	حساب
tab	حساب
account	حساب
to my a	به حساب من
to keep score	حساب
accountants	ذی حساب
accountant	ذی حساب
scoreless	بی حساب
tabs	حساب
incalculable	بی حساب
in favour of	به حساب
reckonings	حساب
tallies	حساب
scores	حساب
incomputable	بی حساب
tallied	حساب
scored	حساب
dam design	حساب سد
reckoning	حساب
score	حساب
tally	حساب
to cast up	حساب کردن
loan account	حساب وام ها
current account	حساب جاری
checking accounts	حساب جاری
tripos	امتحان حساب
checking account	حساب جاری
undercharge	کم حساب کردن
vidimus	بازرسی حساب
unguarded	حساب نشده
minculculate	بد حساب کردن
crypto account	حساب رمز
to figure up	حساب کردن
computers	ماشین حساب
to bring to book	حساب پس گرفتن
stock account	حساب موجودی
computer	ماشین حساب
current accounts	حساب جاری
to count up	حساب کردن
make much of	حساب بردن از
day of r	روز حساب
integral calculus	حساب جامعه
miscalculate	بد حساب کردن
in f.of	به حساب بنفع
imprest	حساب تنخواه
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
miscast	حساب غلط
fluxion	حساب فاضله
miscalculating	بد حساب کردن
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
miscalculates	بد حساب کردن
miscalculated	بد حساب کردن
scorer	حساب نگهدار
scorers	حساب نگهدار
count	حساب کردن
credit account	حساب اعتباری
design assumption	فرضیه حساب
differential calculus	حساب فاضله
differential calulus	حساب فاضله
joint account	حساب مشترک
integral calculvs	حساب جامعه
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
counts	حساب کردن
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
counting	حساب کردن
counted	حساب کردن
checking out	تسویه حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
balance sheet account	حساب ترازنامه
production account	حساب تولید
comptometer	ماشین حساب
arithmometer	ماشین حساب
arithmeticlal	مربوط به حساب
closing of account	تفریغ حساب
arithmetician	حساب دان
profit and loss a	حساب سودوزیان
arithmetic unit	واحد حساب
propositional calculus	حساب گزارهای
bank overdraft	حساب جاری
bank pass book	دفترچه حساب
cash account	حساب نقدی
certificate of expenditure	صورت حساب
capital account	حساب سرمایه
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
calculating machine	ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
pridicate calculus	حساب مسندات
notcher	حساب نگهدار
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
figure	حساب کردن
realization account	حساب تسویه
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
science of numbers	علم حساب
binary arithmetic	حساب دودویی
calculation	حساب براورد
bank accounts	حساب بانکی
bank account	حساب بانکی
misreckon	بد حساب کردن
figures	حساب کردن
figuring	حساب کردن
cost accountant	حساب دار
residuary account	حساب ترکه
account number	شماره حساب
return account	حساب بازگشت
account cuurent	حساب جاری
account card	کارت حساب
account book	دفتر حساب
acalculia	ناتوانی در حساب
rule of thumb	حساب انگشت
rule of thumb	حساب سر انگشتی
rule off	بستن حساب
stability calculation	حساب پایداری
the bill	صورت حساب
Count me in!	روی من حساب کن!
debits	حساب بدهی
debiting	حساب بدهی
account with [at] a bank	حساب بانکی
debited	حساب بدهی
calculator	حساب کننده
cipher	حساب کردن
ciphers	حساب کردن
deposit accounts	حساب پس انداز
deposit accounts	حساب سپرده
deposit account	حساب پس انداز
deposit account	حساب سپرده
calculates	حساب کردن
calculated	حساب کردن
calculate	حساب کردن
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
arithmetic	حساب [ریاضی]
cyphers	حساب کردن
marker	حساب نگهدار
expense accounts	حساب مخارج
expense accounts	حساب هزینه
expense account	حساب مخارج
expense account	حساب هزینه
markers	حساب نگهدار
offset	حساب تهاتر
offsetting	حساب تهاتر
statements	صورت حساب
statement	صورت حساب
arithmetic	علم حساب
AC	حساب جاری
desktop	ماشین حساب
numerate	حساب کردن
detail	حساب ریز
accountable	مسئول حساب
debit	حساب بدهی
account	حساب پس دادن
tale	جمع حساب
detailing	حساب ریز
account	حساب کردن
includes	به حساب اوردن
include	به حساب اوردن
withdraws	برداشت از حساب
withdraw	برداشت از حساب
sums	حساب کردن
sum	حساب کردن
tales	جمع حساب
computes	حساب کردن
computed	حساب کردن
calculator	ماشین حساب
compute	حساب کردن
calculators	حساب کننده
calculators	ماشین حساب
to count [as]	به حساب رفتن
outstanding accounts	حساب های معوق
hand calculator	ماشین حساب دستی
he keeps my a	حساب مراونگه می دارد