Dictiornary-Farsi | حساب سپرده باز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
open allotment	حساب سپرده باز


Search result with all words

deposit account	حساب سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
trust fund	سپرده
deposits	سپرده
guarantee	سپرده
guaranteed	سپرده
guarantees	سپرده
fiduciary	سپرده
depositary	سپرده
deposit	: سپرده
deposits	: سپرده
deposit	سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
trust fund	سپرده امانی
guarantee	وثیقه سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
money on d.	پول سپرده
demand deposit	سپرده جاری
idle deposit	سپرده بلااستفاده
idle deposit	سپرده راکد
deposit ratio	نسبت سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
fixed term deposit	سپرده ثابت
foreign deposit	سپرده خارجی
guarantee fund	سپرده تضمینی
money on deposit	پول سپرده
demand deposit	سپرده دیداری
recognizance	سپرده التزامی
trust fund	وجوه سپرده
bank deposit	سپرده بانکی
quasi deposit	شبه سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
legal deposit	سپرده قانونی
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
depositery	محل نگهداری سپرده
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
account	حساب صورت حساب
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
scores	حساب
tallying	حساب
account	حساب
score	حساب
dam design	حساب سد
tally	حساب
to my a	به حساب من
science of numbers	حساب
tallied	حساب
scoreless	بی حساب
scored	حساب
incalculable	بی حساب
tallies	حساب
algorism	حساب
to keep score	حساب
tab	حساب
accountants	ذی حساب
arithmetic	حساب
reckonings	حساب
incomputable	بی حساب
accountant	ذی حساب
tabs	حساب
reckoning	حساب
in favour of	به حساب
to bring to book	حساب پس گرفتن
integral calculus	حساب جامعه
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmetician	حساب دان
minculculate	بد حساب کردن
to cast up	حساب کردن
arithmetic unit	واحد حساب
arithmometer	ماشین حساب
binary arithmetic	حساب دودویی
in f.of	به حساب بنفع
bank pass book	دفترچه حساب
bank overdraft	حساب جاری
Count me in!	روی من حساب کن!
misreckon	بد حساب کردن
balance sheet account	حساب ترازنامه
stability calculation	حساب پایداری
stock account	حساب موجودی
comptometer	ماشین حساب
to count up	حساب کردن
vidimus	بازرسی حساب
unguarded	حساب نشده
credit account	حساب اعتباری
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
loan account	حساب وام ها
undercharge	کم حساب کردن
account book	دفتر حساب
integral calculvs	حساب جامعه
to figure up	حساب کردن
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
make much of	حساب بردن از
realization account	حساب تسویه
joint account	حساب مشترک
account number	شماره حساب
tripos	امتحان حساب
account cuurent	حساب جاری
account card	کارت حساب
calculator	ماشین حساب
rule of thumb	حساب انگشت
differential calulus	حساب فاضله
liquidated	حساب را واریزکردن
propositional calculus	حساب گزارهای
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
profit and loss a	حساب سودوزیان
calculator	حساب کننده
cost accountant	حساب دار
production account	حساب تولید
pridicate calculus	حساب مسندات
return account	حساب بازگشت
residuary account	حساب ترکه
calculators	حساب کننده
calculators	ماشین حساب
to count [as]	به حساب رفتن
day of r	روز حساب
design assumption	فرضیه حساب
differential calculus	حساب فاضله
crypto account	حساب رمز
rule of thumb	حساب سر انگشتی
closing of account	تفریغ حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
cash account	حساب نقدی
notcher	حساب نگهدار
capital account	حساب سرمایه
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
arithmetic	حساب [ریاضی]
rule off	بستن حساب
fluxion	حساب فاضله
tales	جمع حساب
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
science of numbers	علم حساب
certificate of expenditure	صورت حساب
tale	جمع حساب
imprest	حساب تنخواه
offsetting	حساب تهاتر
withdraw	برداشت از حساب
cipher	حساب کردن
ciphers	حساب کردن
sums	حساب کردن
sum	حساب کردن
liquidating	حساب را واریزکردن
liquidates	حساب را واریزکردن
liquidate	حساب را واریزکردن
withdraws	برداشت از حساب