Dictiornary-Farsi | حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
case sensitive	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف


Other Matches

case sensitive search	جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
context sensitive	حساس نسبت به متن
photodiode	دیود حساس نسبت به نور
photoconductor	هادی حساس نسبت به نور
panchromatic	حساس نسبت بهمه رنگها
photocell	یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
tendering	حساس بودن
tenderest	حساس بودن
tendered	حساس بودن
tender	حساس بودن
sensitivity	حساس بودن به چیزی
sensitivities	حساس بودن به چیزی
it is insensitive to light	روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
concert of europe	اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
to stick together	نسبت بیکدیگروفادار بودن
to be kind to...	مهربان بودن نسبت به ....
to be incredulous of anything	نسبت به چیزی شکاک بودن
to be out of all proportion to something	غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
to think highliy of any one	نسبت بکسی خوش بین بودن
del credere	ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
contractibility	قابلیت انقباض- امادگی برای جمع شدن یاکوچک شدن
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
photoconductive	هادی حساس نسبت به نور هادی نور
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
Lori Pambak motif	ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
sharp nosed	حساس
prominent	حساس
feisty	حساس
tender	حساس
tendered	حساس
elastic	حساس
exquisite	حساس
supersensitive	حساس
critical	حساس
sentimental	حساس
alive	حساس
sensor	حساس
delicate	حساس
vigilant	حساس
sensitive	حساس
thin skinned	حساس
elastic demand	حساس
activator	حساس گر
key <adj.>	حساس
acute	حساس
ticklish	حساس
sensitive clay	رس حساس
techy	حساس
tenderest	حساس
tendering	حساس
sensate	حساس
passible	حساس
susceptive	حساس
sensitizer	حساس کننده
sensitizing	حساس شدن
critical position	پوزیسیون حساس
sensitize	حساس کردن
critical mass	توده حساس
critical item	اماد حساس
critical facility	تاسیسات حساس
sensory nerves	پیهای حساس
sensitises	حساس کردن
sensitization	حساس سازی
sensitized	حساس شدن
sensitively	بطور حساس
sensitised	حساس شدن
insensible	غیر حساس
skinless	خیلی حساس
sensitises	حساس شدن
sensitization	حساس کردن
tenderizes	حساس کردن
tenderized	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
tenderising	حساس کردن
tenderises	حساس کردن
sensitization	حساس شدن
sensitive plant	گیاه حساس
tenderised	حساس کردن
sensitizes	حساس شدن
sensitizes	حساس کردن
tenderizing	حساس کردن
sensitising	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
sensitize	حساس شدن
elastic supply	عرضه حساس
sensitized	حساس کردن
sensitizing	حساس کردن
sensitive zone	منطقه حساس
senseful	خیلی حساس
starkly	حساس سفت
hygrosensitive	حساس به رطوبت
pixilated	خیلی حساس
key position	شغل حساس
supersensitive	فوق حساس
key points	نقاط حساس
keop soo	نقاط حساس
overstrung	خیلی حساس
insensitive	غیر حساس
starkest	حساس سفت
starker	حساس سفت
stark	حساس سفت
it touched him on the raw	بنقطه حساس
insensitivity	غیر حساس
palpi	شاخک حساس
key terrain	زمین حساس
vibrissa	موی حساس
supersensitive	حساس شده
kittle	هوشیار حساس
high strung	بسیار حساس
jumpy	بیقرار حساس
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
mimosa	گیاه حساس
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
perceptive	حساس و باهوش
feelingly	بطور حساس
sensitised	حساس کردن
gleg	حساس باهوش
vital points	نقاط حساس بدن
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
tentacular	شبیه شاخک حساس
tender minded	دارای فکر حساس
detecting circuit	مدار حساس مین
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
key position	موضع حساس و مهم
laminitis	اماس لایههای حساس
key terrain features	عوارض حساس زمین
kyusho	نقاط حساس بدن
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
susceptible	حساس مستعد پذیرش
tentacles	موی حساس جانور
tentacle	موی حساس جانور
touchier	نازک نارنجی حساس
touchiest	نازک نارنجی حساس
touchy	نازک نارنجی حساس
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
supersensitive	فوق العاده حساس
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
soft boiled	نیم بند حساس
touch panel	صفحه حساس به تماس
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
tentacular	دارای شاخک حساس
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
sentient	حساس دستخوش احساسات
palpus	شاخک حساس سبیل
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
electrosensitive	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
light sensitive cell	سلول حساس در برابر نور
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
fluxgate	وسیله حساس به مین مغناطیسی
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
dermis	قسمت حساس وعروقی میان پوست
influence mine	مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
jelly bean	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
supersensitive	ماسوره یا مین فوق العاده حساس
spicula	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
spicule	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
epicritic	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
hypersensitive	دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
tag line	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
heliogravure	گراورسازی بوسیله نور برروی صفحه حساس
vital point	حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbering	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر