Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (42 milliseconds)
English
Persian
shield
حفافت کردن
shields
حفافت کردن
maintenance
حفافت کردن
safeguard
حفافت کردن
safeguarded
حفافت کردن
safeguarding
حفافت کردن
safeguards
حفافت کردن
guard
حفافت کردن
guarding
حفافت کردن
guards
حفافت کردن
protect
حفافت کردن
protecting
حفافت کردن
protects
حفافت کردن
Search result with all words
shield
حفافت کردن درمقابل
shields
حفافت کردن درمقابل
protect
حفظ کردن حفافت کردن
protecting
حفظ کردن حفافت کردن
protects
حفظ کردن حفافت کردن
retention
حفافت توقیف بازداشت کردن
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write protect disable
بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
Other Matches
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
protection
حفافت
cell protection
حفافت سل
security
حفافت
safekeeping
حفافت
conservation
حفافت
safe guard
حفافت
custody
حفافت
preservation
حفافت
egis
حفافت
data encryption
حفافت داده
data protection
حفافت داده ها
system security
حفافت سیستم
protect by fuse
حفافت با فیوز
storage protection
حفافت حافظه
physical security
حفافت تاسیسات
degree of protection
میزان حفافت
line differential protection
حفافت دیفرانسیلی خط
cathode protection
حفافت کاتدی
formats
حفافت حافظه و..
format
حفافت حافظه و..
memory protection
حفافت حافظه
shielded
حفافت شده
overcurrent device
دستگاه حفافت
storage protection
حفافت انباره
protection
عمل حفافت
conservable
قابل حفافت
impedance protection
حفافت امپدانس
protection level
سطح حفافت
protection ring
حلقه حفافت
collective protection
حفافت جمعی
armor protection
حفافت زرهی
soil conservation
حفافت خاک
file protection
حفافت پرونده
x ray protection
حفافت رونتگن
file protection
حفافت فایل
collective protection
حفافت گروهی
anti skid protection
حفافت از لغزش
protection key
کلید حفافت
block protection
حفافت بلوک
anodic protection
حفافت اندی
self protection
حفافت از خود
safe keeping
حفافت توجه
safety gap
دهانه حفافت
insulation against vibration
حفافت در برابر ارتعاش
keep
حفافت امانت داری
positional protection device
دستگاه حفافت درگاه
file protect ring
حلقه حفافت پرونده
software protection
حفافت نرم افزاری
distance protection
وسیله حفافت فاصله
write protect ring
حلقه حفافت از نوشتن
keeps
حفافت امانت داری
high tension protection
حفافت فشار قوی
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
shielding region
ناحیه حفافت کننده
overload protection
حفافت بار زیاد
conservation programs
برنامههای حفافت منابع
data encyption standard
استاندارد حفافت داده
wards
محجور حفافت بخش
ward
محجور حفافت بخش
custody of goods
حفافت یا نگهداری کالا
cryptosecurity
حفافت مکاتبات رمزی
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
unprotected field
میدان حفافت نشده
protected field
میدان حفافت شده
protecting ring
حلقه حفافت کننده
protected location
مکان حفافت شده
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
file protect ring
حلقه حفافت فایل
power system protection
حفافت سیستم قدرت
protective fire
اتشهای حفافت کننده
environmental conservation
حفافت محیط زیست
insulation protection
حفافت عایق بندی
overvoltage protection
حفافت فشار زیاد
copy protection
حفافت دربرابر کپی
password protection
حفافت به کمک کلمه رمز
acid vapor canister
ماسک حفافت در برابر بخاراسید
subsidiaries
باقیمانده در محل برای حفافت
rust protection
حفافت در برابر زنگ زدگی
degree of protection
میزان تامین درجه حفافت
self protection
صیانت نفس حفافت از خود
subsidiary
باقیمانده در محل برای حفافت
chemical security
حفافت برعلیه مواد شیمیایی
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
beaching
سنگ چینی جهت حفافت
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
write protect notch
شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
bed pitching
سنگ چینی کف کانال جهت حفافت
poaches
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poached
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
sacristan
متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
poach
شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
ppd
Device Protection Port دستگاه حفافت گذرگاه
troop safety
حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
warned protected
قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
bank protection
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
shares
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
shared
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
noises
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
protecting
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
protect
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protects
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
shield
حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
scalper
پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
scribing
روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
shields
حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
write protect tab
حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
armor protection
حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
reserved area
مناطق حفافت شده ارتشی مناطق ممنوعه
take sides
<idiom>
حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
targeted
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targetting
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targets
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targetted
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targeting
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com