Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
lawmerchant
حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
Other Matches
business law
حقوق تجارت
law of the staple
حقوق تجارت
commercial law
حقوق تجارت
law merchant
حقوق تجارت
custom of a trade
عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
commerce
تجارت
mystery
تجارت
mysteries
تجارت
trafficked
تجارت
graphics, business
تجارت
trafficking
تجارت
traffic
تجارت
businesses
تجارت
business
تجارت
furriery
تجارت خز
traffics
تجارت
traded
تجارت
trade
تجارت
businesses
موضوع تجارت
business
موضوع تجارت
joint adventure
تجارت مشترک
foreign trade
تجارت خارجی
free in trade
تجارت ازاد
floating trade
تجارت دریایی
flax trade
تجارت کتان
traffics
تجارت غیرقانونی
free trade
تجارت ازاد
free trader
تجارت ازاد
unfavorable trade
تجارت نامطلوب
unfavorable trade
تجارت نامساعد
fair trade
تجارت منصفانه
home trade
تجارت داخلی
fair trade
تجارت مشروع
trade deficit
کسری تجارت
trade barrier
مانع تجارت
internal commerce
تجارت داخلی
internal trade
تجارت داخلی
traditional trade
تجارت سنتی
fair trade
تجارت عادلانه
freedom of trade
ازادی تجارت
freedom of enterprise
ازادی تجارت
counter trade
تجارت متقابل
enterprises
تعهد تجارت
mercantile law
قانون تجارت
merchandies
تجارت کردن
restraint of trade
محدودیت تجارت
cabotage
تجارت ساحلی
bilateral trade
تجارت دوجانبه
trafficking
تجارت غیرقانونی
regional trade
تجارت منطقهای
refinance
از نو تجارت کردن
refinanced
از نو تجارت کردن
refinances
از نو تجارت کردن
refinancing
از نو تجارت کردن
commercial
مربوط به تجارت
enterprise
تعهد تجارت
open trade
تجارت ازاد
maritime trade
تجارت دریایی
commercialism
تجارت گرائی
commercial code
قانون تجارت
commercial law
قانون تجارت
traffic
تجارت غیرقانونی
merchandise
تجارت کردن
laissez-faire
ازادی تجارت
law merchant
قانون تجارت
carring trade
تجارت داخله
chamber of commerce
اطاق تجارت
chamber of commerce
اتاق تجارت
chamber of trade
اتاق تجارت
trafficked
تجارت غیرقانونی
shipping trade
تجارت حمل و نقل
carrying business
تجارت حمل و نقل
contraband
تجارت قاچاق یاممنوع
free trade area
منطقه تجارت ازاد
carrying-trade
تجارت حمل و نقل
balance of foreign trade
تراز تجارت خارجی
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
downtown
مرکز تجارت شهر
adventures
تجارت مخاطره امیز
adventure
تجارت مخاطره آمیز
It is both pilgrimage and commerce.
<proverb>
هم زیارت است هم تجارت .
carrying trade
تجارت حمل و نقل
trade
تجارت داد وستد
trade magazine
مجله تخصصی تجارت
international trade
تجارت بین المللی
traded
تجارت داد وستد
trade
تجارت داد و ستد
international trade
تجارت بین الملل
traffic
تجارت هدایت شده
invisible items of trade
اقلام نامرئی تجارت
traded
تجارت داد و ستد
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
traffics
تجارت هدایت شده
trafficking
تجارت هدایت شده
trafficked
تجارت هدایت شده
mentoring
مرشدی
[تجارت و بازرگانی]
multilateral trade
تجارت چند جانبه
transport trade
تجارت حمل و نقل
transport industry
تجارت حمل و نقل
transport business
تجارت حمل و نقل
free trade area
حوزه تجارت ازاد
free enterprise
تجارت ومعامله ازاد
commerce
معاشرت تجارت کردن
visibles
اقلام مرئی تجارت
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
free enterprise system
نظام تجارت ازاد
shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mentoring
مربی بودن
[تجارت و بازرگانی]
barter away
تجارت یا معامله پایاپای کردن
aids to trade
خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
strip mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
mall
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
take a bath
<idiom>
ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
interstate commerce commission
کمیسیون تجارت بین ایالات
multilateral trade
تجارت باچند کشور در ان واحد
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
copartner
سهیم وشریک در تجارت وغیره
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
micro-economics
اقتصاد خرد
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
microeconomics
اقتصاد خرد
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
pandect
حقوق مدنی روم قدیم
wool stapler
کسیکه تجارت پشم خام میکند
vent for surplus theory of trade
نظریه تجارت "درباره استفاده از مازاد "
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
businesses
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
white slave
استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
mail order house
تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
stock control program
نرم افزاری که برای کمک به مدیریت انبار در تجارت طراحی شده است
restraint of trade
قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
silicon valley
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
to apply to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to seek redress in court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
moot court
دادگاه تمرینی دانشجویان حقوق
to apply to the court of arbitration
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to arbitration
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
agribusiness
تجارت محصولات کشاورزی کار و کسب کشاورزی
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
trade
تجارت کردن با داد وستد کردن
traded
تجارت کردن با داد وستد کردن
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
international commercial terms (incoterm
قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
collieries
تجارت ذغال ذغال فروشی
colliery
تجارت ذغال ذغال فروشی
teutonic
از نژاد قدیم المانی زبان قدیم توتنی
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
common low
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com