English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
Other Matches
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
inventible قابل اختراع
passable قابل قبول
believable قابل قبول
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
acceptance limit حد قابل قبول
tolerable قابل قبول
admissible قابل قبول
reasonable قابل قبول
receivable قابل قبول
valid قابل قبول
admittable قابل قبول
aceptive قابل قبول
acceptable قابل قبول
sufficient <adj.> قابل قبول
sufficing <adj.> قابل قبول
adequate <adj.> قابل قبول
acceptable <adj.> قابل قبول
satisfactory <adj.> قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
sufficiently <adv.> قابل قبول
allowable قابل قبول
loss appraisal ضایعات قابل قبول
admissible stress تلاش قابل قبول
admissibleness بطور قابل قبول
legal tender پول قابل قبول
hard currencies ارز قابل قبول
to hold water قابل قبول بودن
eligibly بطور قابل قبول
permissible stress خستگی قابل قبول
to be valid قابل قبول بودن
credibility قابل قبول بودن
popularity قابل قبول عامه
admissible load بار قابل قبول
valid assumptions فروض قابل قبول
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
sit right (negative) <idiom> غیر قابل قبول
zone of acceptability منطقه قابل قبول
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
acceptable alter nate product فراورده مشابه قابل قبول
primafacie در بادی امر قابل قبول
persona non grata شخص غیر قابل قبول
argumentum یک سلسله دلایل قابل قبول
acceptable quality level سطح کیفیت قابل قبول
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
add up <idiom> سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
operation exposure guide حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
yugoslav دراروپا jugoslaviaیوگسلاو
vomitoryt دراروپا مدخل تماشاخانه
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
patented حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patents حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
wind aided اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
patenting حق اختراع
contrivances اختراع
patent حق اختراع
mintage اختراع
patents حق اختراع
patent right حق اختراع
contraption اختراع
invention اختراع
device اختراع
contraptions اختراع
contrivance اختراع
devices اختراع
patented حق اختراع
excogitation اختراع
invent اختراع کردن
minting اختراع کردن
patents حق ثبت اختراع
patents حق تثبیت اختراع
invention of the aeroplane اختراع هواپیما
forgetive اختراع کننده
mints اختراع کردن
inventive power هوش اختراع
patented حق تثبیت اختراع
invents اختراع کردن
patent حق ثبت اختراع
patenting حق ثبت اختراع
patenting حق تثبیت اختراع
invenit اختراع کرد
to patent an invention ثبت اختراع
patent حق تثبیت اختراع
inventiveness هوش اختراع
appliances تمهید اختراع
fictions داستان اختراع
make something up <idiom> اختراع کردن
invented اختراع کردن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
inventive اختراع کننده
appliance تمهید اختراع
artifices اختراع نیرنگ
artifice اختراع نیرنگ
inventive power قوه اختراع
drum up <idiom> اختراع کردن
inventiveness قوه اختراع
fiction داستان اختراع
inventing اختراع کردن
minted اختراع کردن
mint اختراع کردن
patented حق ثبت اختراع
patented حق ثبت اختراع پروانه
patents اختراع ثبت شده
patented اختراع ثبت شده
patents حق ثبت اختراع پروانه
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
patenting اختراع ثبت شده
patenting حق ثبت اختراع پروانه
figments سخن جعلی اختراع
ingenuity امادگی برای اختراع
figment سخن جعلی اختراع
forgetive دارای هوش اختراع
coins اختراع وابداع کردن
patent حق ثبت اختراع پروانه
patent اختراع ثبت شده
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
coin اختراع وابداع کردن
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
patentee صاحب اختراع ثبت شدن
atentee صاحب اختراع ثبت شده
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
patentee ذینفع اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شده
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
ajeeb دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
new- وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newer وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
nordenfelt یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
new وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
imprimatur قبول
admissions قبول
compliance قبول
admission قبول
acceptance قبول
acceptances قبول
receptions قبول
intromission قبول
reception قبول
acknowledgment قبول
adoption قبول
accords قبول کردن
compliancy قبول اجابت
compliantly با قبول و رضایت
conceding قبول شکست
concedes قبول شکست
conceded قبول شکست
I agree. قبول دارم.
passes قبول کردن
passed قبول کردن
pass قبول کردن
allowable load بارقابل قبول
ready acceptance حسن قبول
accord قبول کردن
accorded قبول کردن
the g. or refusal of anything قبول یا ردچیزی
admitting قبول کردن
adopts قبول کردن
adopting قبول کردن
adopt قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
admission of liability قبول بدهی
disclaim قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
admits قبول کردن
offer and acceptance ایجاب و قبول
admit قبول کردن
disclaims قبول نکردن
non acceptance عدم قبول
naturalization قبول تابعیت
disclaiming قبول نکردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com