Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
mandate
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
Search result with all words
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Other Matches
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
premanent way
خط ثابت خط دائمی
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe
نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barristers
وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister
وکیل مشاور وکیل دعاوی
fixed
مقطوع
interrupted
مقطوع
lump sums
قیمت مقطوع
lump sum
قیمت مقطوع
amputees
مقطوع العضو
amputee
مقطوع العضو
fixed
ماندنی مقطوع
net cash
قیمت مقطوع
lump sum freight
هزینه حمل مقطوع
contratual rent
اجاره بهای مقطوع
lump sum charter
اجاره دربست به طور مقطوع
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
lawyers and laymen
وکیل و غیر وکیل
quitrent
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
constant
دائمی
ceaseless
دائمی
first string
دائمی
perennials
دائمی
continous
دائمی
sequential
دائمی
permanent
دائمی
standing
دائمی
constants
دائمی
perennial
دائمی
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
permanent
سیر دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent error
خطای دائمی
consistent flow
جریان دائمی
permanent
دائمی ماندنی
permanent load
بار دائمی
permanent income
درامد دائمی
standing committee
کمیته دائمی
standing army
ارتش دائمی
permanent way
مسیر دائمی
permanent hardness
سختی دائمی
permanent insane
مجنون دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent tooth
دندان دائمی
constant power
توان دائمی
creep limit
حد انبساط دائمی
continous cycle
گردش دائمی
regular salary
حقوق دائمی
regular army
ارتش دائمی
sustained speed
سرعت دائمی
costant load
بار دائمی
permanent store
انباره دائمی
continous earth
زمین دائمی
continous running
گردش دائمی
continous operation
کار دائمی
everlasting
همیشگی دائمی
permanent storage
انباره دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent consumption
مصرف دائمی
permanent saving
پس انداز دائمی
eternal
بی پایان دائمی
continous rolling
نورد دائمی
persistent inflation
تورم دائمی
steady flow
جریان دائمی
steady state
حالت دائمی
continual
دائمی همیشگی
permanent storage
حافظه دائمی
permanent color
رنگ دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
sustained short circuit
اتصال کوتاه دائمی
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
keelboat
قایق با تیر دائمی کف
continuous rain
بارش باران دائمی
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
continous milling machine
دستگاه فرز دائمی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
fereter
[معابد دائمی در کلیساها]
continous heating furnace
کوره حرارتی دائمی
continous traction
نیروی کشش دائمی
cruising speed
سرعت دائمی اتومبیل
fatigue bending test
ازمایش خمش دائمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
fatigue bending machine
دستگاه خمش دائمی
perpetual motion machine
ماشین خودکار دائمی
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
alternating stress
تنش نوسان دار دائمی
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
continous tinning line
تاسیسات قلع کاری دائمی
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
engram
تحولات دائمی هسته سلول
engramme
تحولات دائمی هسته سلول
perennially
بطور ماندگاریا دائمی همیشه
continous casting method
روش ریخته گری دائمی
continous casting plant
تاسیسات ریخته گری دائمی
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
permafrost
لایه منجمد دائمی اعماق زمین
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
hallucinosis
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
lawyer
وکیل
procurators
وکیل
delegating
وکیل
lawyers
وکیل
representative
وکیل
procurator
وکیل
representatives
وکیل
lieutenant
وکیل
lieutenants
وکیل
solicitors
وکیل
counsel
وکیل
counseled
وکیل
counselled
وکیل
counselling
وکیل
counsels
وکیل
attorneys
وکیل
attorney
وکیل
syndic
وکیل
proxy
وکیل
proctor
وکیل
solicitor
وکیل
delegated
وکیل
deputies
وکیل
deputy
وکیل
agents
وکیل
delegate
وکیل
agent
وکیل
mandatary
وکیل
counsellors
وکیل
factor
وکیل
factors
وکیل
gentleman of the long robe
وکیل
counselors
وکیل
counsellor
وکیل
surrogates
وکیل
deligate
وکیل
assignee
وکیل
surrogate
وکیل
letter of attorney
وکیل
delegates
وکیل
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
attorney at low
وکیل دعاوی
lawyers
وکیل دادگستری
attorney with right of substitution
وکیل در توکیل
appoint as one's council
وکیل کردن
proctor
وکیل مدافع
attorney at law
وکیل دعاوی
public defender
[American E]
وکیل تسخیری
public a
وکیل عمومی
court-appointed defending counsel
وکیل تسخیری
court-appointed attorney for the defense
[American E]
وکیل تسخیری
barristers
وکیل دعاوی
barristers
وکیل دادگستری
attorney
وکیل دعاوی
attorneys
وکیل دادگستری
surrogates
وکیل شدن
attorneys
وکیل دعاوی
surrogate
وکیل شدن
counsellor at law
وکیل مشاور
chamber counsel
وکیل مشاور
counsel for the crown
وکیل عمومی
barristers
وکیل مدافع
barrister
وکیل دعاوی
barrister
وکیل مدافع
barrister at law
وکیل قانونی
attorney with right of subtitution
وکیل در توکیل
barrister at law
وکیل مرافعه
attorney
وکیل دادگستری
barrister
وکیل دادگستری
lieutenant
نایب وکیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com