English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
Other Matches
assert oneself حقوق و امتیازات خود را بزوربدیگران قبولاندن
occupation حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
reproduced دوباره عمل اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
reproducing دوباره عمل اوردن
reproduces دوباره عمل اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
reproduce دوباره عمل اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
common low سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
public international law حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
privileges and immunities امتیازات
board تابلوی امتیازات
regalia امتیازات سلطنتی
scoreboard تابلوی امتیازات
diplomatic privileges امتیازات دیپلماتیک
boarded تابلوی امتیازات
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
scoreboards تابلوی امتیازات
apanage امتیازات و اموالی که بفرزندارشد
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
rehabilitating دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitate دارای امتیازات اولیه کردن
scores امتیاز گرفتن حساب امتیازات
evil favoured طرف توجه دارای امتیازات
scored امتیاز گرفتن حساب امتیازات
rehabilitated دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates دارای امتیازات اولیه کردن
score امتیاز گرفتن حساب امتیازات
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
royalties حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
royalty حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
palating مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
harbour dues حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
advalorem duty حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
civilians کشوری
civilian کشوری
state کشوری
civic کشوری
vernacular کشوری
civil کشوری
state- کشوری
vernaculars کشوری
stating کشوری
states کشوری
stated کشوری
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
civil defence service خدمات کشوری
civil department تشکیلات کشوری
Civil Service خدمات کشوری
state- ایالت کشوری
civil servants مستخدم کشوری
civil servant مستخدم کشوری
intrastate درون کشوری
stating ایالت کشوری
states ایالت کشوری
stated ایالت کشوری
state ایالت کشوری
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
theonomy کشوری که خداپادشاه ان باشد
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
the u kingdom کشوری که پادشاه داشته باشد
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the u states کشوری که پادشاه داشته باشد
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
naturalises بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
naturalising بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
centumvir عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
naturalizes بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
naturalize بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
self supporting country کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
civil حقوق
stipends حقوق
law حق حقوق
pay check چک حقوق
jurisprudence حقوق
pay حقوق
jus حقوق
duties حقوق
rights حقوق
stipend حقوق
paying حقوق
salaries حقوق
pays حقوق
law حقوق
laws حق حقوق
laws حقوق
salary حقوق
preventive justice حقوق تامینی
private law حقوق خصوصی
basic pay اصل حقوق
human rights حقوق بشر
breach right تجاوز به حقوق
pay order سندپرداخت حقوق
customs duty حقوق گمرکی
law حقوق عدالت
customs dutios حقوق گمرکی
customs tariff حقوق گمرکی
penal code حقوق جزا
law علم حقوق
laws حقوق عدالت
laws علم حقوق
basic pay حقوق اصلی
annuitant حقوق بگیر
import charge حقوق واردات
personal right حقوق فردی
export tariff حقوق صادرات
export charge حقوق صادرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com