Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
right of asylum	حق پناهندگی بر طبق قانون یا عهدنامه
Other Matches
asylum law	حقوق پناهندگی [قانون]
capitulation	عهدنامه
treaties	عهدنامه
treaty	عهدنامه
treaty of friendship	عهدنامه مودت
convention	قرارداد عهدنامه
conventions	قرارداد عهدنامه
convention international de merchandies	عهدنامه بین المللی جهت حمل کالا با قطار
defection	پناهندگی
refuges	ملجا پناهندگی
asylum	حق پناهندگی سیاسی
refuge	ملجا پناهندگی
asylums	حق پناهندگی سیاسی
To ask for political asylum.	تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
person seeking [political] asylum	درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
To seek political asylum.	تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
asylum seeker	درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
repatriated	ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriate	ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriating	ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
repatriates	ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
canon	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canons	قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
legal	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
law	قانون
regardless of the law	به قانون
nisi	قانون
legislation	قانون
regulation	قانون
lex	قانون
statutes	قانون
acted	قانون
laws	قانون
statute	قانون
code	قانون
rule	قانون
canon	قانون
edict	قانون
hess's law	قانون هس
canons	قانون
enacment	قانون
act	قانون
kanoon	قانون
edicts	قانون
faraday's law	قانون فاراده
faraday's law	قانون فارادی
lawbreaker	قانون شکن
extralegal	ماورای قانون
law of use	قانون استعمال
law of scarcity	قانون کمیابی
economic law	قانون اقتصادی
reflection law	قانون بازتاب
engels law	قانون انگل
law of reflection	قانون بازتاب
engel's law	قانون انگل
enactor	واضع قانون
law of progression	قانون پیشروی
law of recency	قانون تاخر
law of readiness	قانون امادگی
enactment of law	وضع قانون
lawmaker	قانون گزار
mercantile law	قانون تجارت
dalton's law	قانون دالتون
make law	وضع قانون
curie's law	قانون کوری
marioote law	قانون ماریوت
matrimonially	به قانون زناشوئی
merkel's law	قانون مرکل
mil rule	قانون میلیم
nationality law	قانون تابعیت
lextalionis	قانون قصاص
dead letter	قانون منسوخ
declaratory statute	قانون اعلامی
left hand rule	قانون دست چپ
employment act	قانون اشتغال
legiskative	قانون گذار
laplace's law	قانون لاپلاس
legislatress	قانون گذار زن
legislatrix	قانون گذار زن
legist	قانون دان
lenz' law	قانون لنز
distribution law	قانون توزیع
demorgans law	قانون دمورگان
lenz's law	قانون لنتس
einstein's law	قانون اینشتاین
fechner's law	قانون فخنر
juristic	قانون دان
islamic law	قانون شرع
law breaker	قانون شکن
law fallen into desuetude	قانون متروک
law merchant	قانون تجارت
law of advantage	قانون امتیاز
law of analogy	قانون تمثیل
law of causation	قانون علیت
law of clouser	قانون بستار
introduce law	انشاء قانون
law of complimentarity	قانون مکملیت
law abidingness	پیروی قانون
jurisprudent	قانون دان
jurisconsult	قانون دان
labour act	قانون کار
labour code	قانون کار
labour law	قانون کار
lambert law	قانون لامبرت
joule's law	قانون ژول
joiting law	قانون ژول
insolvent law	قانون اعسار
law of contiguity	قانون مجاورت
insolvent law	قانون درماندگی
gay lussac's law	قانون گیلوساک
law of effect	قانون اثر
law of election	قانون انتخابات
law of frequency	قانون بسامد
law of gravitation	قانون گرانش
law of induced current	قانون لنتس
law of nations	قانون ملل
law of primacy	قانون تقدم
gas laws	قانون گاز
game law	قانون شکار
governing law	قانون حاکم
law of demand	قانون تقاضا
ignorance of law	جهل به قانون
law of contract	قانون قرارداد
hubble law	قانون هابل
hook's law	قانون هوک
jachson's law	قانون جکسون
pascal's law	قانون پاسکال
hauy law	قانون هوی
greshams law	قانون گرشام
gresham's law	قانون گرشام
graham's law	قانون گراهام
five second rule	قانون 5 ثانیه
to the letter <idiom>	طبق قانون
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
plaintiff	مدعی [قانون]
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
nomographer	قانون گذاری
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
planck law	قانون پلانک
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
procedural law	قانون شکلی
rambunctious	بی قانون و قاعده
raoult's law	قانون رائول
religious law	قانون شرع
pascal	قانون پاسکال
parallel law	قانون توازی
okuns law	قانون اوکان
nomographer	قانون گذار
nomography	فن قانون گذاری
nomological	وابسته به قانون
nomological	شبیه قانون
nomological	منطبق با قانون
nomology	قانون شناسی
obedient to the law	پیرو قانون
obedient to the law	مطیع قانون
offense	قانون شکنی
ohm's law	قانون اهم
riot act	قانون ضد اغتشاشات
rule of thumb	قانون کلی
the spirit of the law	جوهر قانون
to break a law	قانون شکنی
trapezoidal law	قانون ذوذنقهای
unwritten law	قانون ننوشته
violation of law	نقض قانون

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com