Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 149 (8 milliseconds)
English	Persian
double lead screw	حلزونی مضاعف
Other Matches
worm gear	دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm	حلزونی
worms	حلزونی
wormed	حلزونی
helicoid	حلزونی
cochleate	حلزونی
helicoidal	حلزونی
helical	حلزونی
conveyor worm	حلزونی ناقله
helical scanning	تقطیع حلزونی
twist drill	مته حلزونی
spiral scanning	تقطیع حلزونی
gimlet	مته حلزونی
gimlets	مته حلزونی
drop worm	حلزونی سقوطی
conch	صدف حلزونی
conches	صدف حلزونی
limacine	حلزونی شکل
helix	منحنی حلزونی
helical conveyor	نقاله حلزونی
cochlear canal	مجرای حلزونی
helical pump	تلمبه حلزونی
helical tooth	دندانه حلزونی
worm wheel	پیچ حلزونی
whelks	صدف حلزونی
whelk	صدف حلزونی
fluted drill	مته حلزونی
drop worm bearing	یاطاقان حلزونی سقوطی
spiraled	حلزونی فنر مارپیچ
spiraling	حلزونی فنر مارپیچ
conveyor worm	حلزونی حمل و نقل
spiralled	حلزونی فنر مارپیچ
spiralling	حلزونی بشکل مارپیچ
spiral gear	چرخ دنده حلزونی
helical gear	چرخ دنده حلزونی
drop worm housing	پوسته حلزونی سقوطی
drop worm release	قطع حلزونی سقوطی
spiral	حلزونی بشکل مارپیچ
spiralled	حلزونی بشکل مارپیچ
spiral	حلزونی فنر مارپیچ
helical	حلزونی شکل مارپیچی
helical conveyor	نقاله پیچی یا حلزونی
spiraled	حلزونی بشکل مارپیچ
spiralling	حلزونی فنر مارپیچ
spirality	شکل مارپیچ یا حلزونی
wheal	صدف حلزونی شکل
worm gear	چرخ دنده حلزونی
seashells	صدف حلزونی یاخرچنگ
worm wheel	چرخ دنده حلزونی
seashell	صدف حلزونی یاخرچنگ
vestibulocochlear nerve	عصب دهلیزی- حلزونی
nervus vestibulocochlearis	عصب دهلیزی- حلزونی
spiraling	حلزونی بشکل مارپیچ
spirals	حلزونی فنر مارپیچ
spirals	حلزونی بشکل مارپیچ
drop worm lever	اهرم حلزونی سقوطی
worm gear mechanism	مکانیزم چرخ دنده حلزونی
helical tooth system	سیستم دندانه سازی حلزونی
cathetus	[محور چشم حلزونی یونی]
worm transmission	گیربکس با چرخ دنده حلزونی
spiral ratchet drill	مته ضامن دار حلزونی
double line	خط مضاعف
double precision	مضاعف
doubled up	مضاعف
bilateral	مضاعف
doubled	مضاعف
double	مضاعف
duplexes	مضاعف
duplex	مضاعف
multiple	مضاعف
helical tooth bevel gear	چرخ دنده مخروطی با دندانه حلزونی
worm and sector sleering	چرخ دنده ی حلزونی و قطاع فرمان
steering worm sector	چرخ دنده حلزونی قطاعی فرمان
double counting	محاسبه مضاعف
double blowing	دمش مضاعف
fiddle blocks	قرقره مضاعف
double bond	اتصال مضاعف
double cropping	کشت مضاعف
duplexing	مضاعف کردن
doubled up	مضاعف نمودن
duplexing	مضاعف سازی
duplex console	پیشانه مضاعف
duplex computer	کامپیوتر مضاعف
dual nationality	تابعیت مضاعف
double beam	پرتو مضاعف
double alternation	تناوب مضاعف
double	مضاعف نمودن
two throw ladder	پلکان مضاعف
doubled	مضاعف نمودن
binary	جفتی مضاعف
peak to peak voltage	ولتاژ مضاعف
bilateral observation	دیدبانی مضاعف
birefringence	انکسار مضاعف
birefringence	شکست مضاعف
dual density	تراکم مضاعف
double image	تصویر مضاعف
double length	با طول مضاعف
double length	طول مضاعف
double taxation	مالیات مضاعف
double refraction	انکسار مضاعف
double salt	ملح مضاعف
double dissociation	گسست مضاعف
double precision	دقت مضاعف
double punch	منگنه مضاعف
double refraction	شکست مضاعف
double word	کلمه مضاعف
doubled columns	ستونهای مضاعف
double density	چگالی مضاعف
double density	تراکم مضاعف
double diode	دیود مضاعف
double decomposition	تجزیه مضاعف
doubly linked	با پیوند مضاعف
double salt	نمک مضاعف
doubliy	بطور مضاعف
doubleword	کلمه مضاعف
double junction	اتصال مضاعف
double entry	دفتر داری مضاعف
double irradiation technique	روش تاباندن مضاعف
double piston engine	موتور پیستون مضاعف
double limiter	محدود کننده مضاعف
double hardening	سخت گردانی مضاعف
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
double contact lamp	لامپ با اتصال مضاعف
double taxation	مالیات بندی مضاعف
double triode	لامپ تریود مضاعف
double beam	شعاع مضاعف نور
doubled pawns	پیادهای مضاعف شطرنج
electrical double layer	لایه مضاعف الکتریکی
double density recording	ضبط تراکم مضاعف
double tape	نوار مساحی مضاعف
oversrike	چاپ مضاعف دخشه
double blind method	روش بی نام مضاعف
alum	سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend	عدد مضاعف عددافزوده شده
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp	لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
iceland spar	کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
double buffering	روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bilateral spotting	دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
multiple	مضاعف چند ردیفه چند لولهای
doubled up	مضاعف کردن دولا کردن
double	مضاعف کردن دولا کردن
duodide	دیود مضاعف دیود دوبل
doubled	مضاعف کردن دولا کردن
bight	حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
scitovsky double criterion	معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com