Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English
Persian
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
Other Matches
feints
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feinted
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feinting
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feint
حرکت فریبنده عملیات دروغین
launching
اجرای حمله شروع عملیات
launch
اجرای حمله شروع عملیات
launched
اجرای حمله شروع عملیات
launches
اجرای حمله شروع عملیات
aftectedness
فاهرسازی
affectation
فاهرسازی ناز
affectations
فاهرسازی ناز
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
histrionics
اجراء نمایش فاهرسازی
false
دروغین
pseudo
دروغین
shamateur
اماتور دروغین
filbert base
پایگاه دروغین
dummies
هدف دروغین
dummy
هدف دروغین
false arch
هلال دروغین
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
apparent recession
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
stroboscope
وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
many valued
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
to fallirrto a f.
حمله کردن
make at
حمله کردن
to fall on
حمله کردن
thrusts
حمله کردن
set
حمله کردن
assailing
حمله کردن
attack
حمله کردن بر
assailed
حمله کردن بر
assail
حمله کردن بر
assail
حمله کردن
sets
حمله کردن
setting up
حمله کردن
to make a pounce
حمله کردن
strikes
حمله کردن
assails
حمله کردن بر
assails
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
strike
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
set about
حمله کردن به
snap at
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
beset
حمله کردن
besets
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
attacked
حمله کردن
assailed
حمله کردن
attacks
حمله کردن بر
to sweep down on
حمله کردن بر
attacked
حمله کردن بر
thrust
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
launch an attack
حمله کردن
attacks
حمله کردن
attack
حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
counterattack
حمله متقابل کردن
launch
شروع کردن حمله
inveigh
با سخن حمله کردن
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
pebble
باریگ حمله کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
launching
شروع کردن حمله
launches
شروع کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
launched
شروع کردن حمله
pebbles
باریگ حمله کردن
foray
چپاول کردن حمله
pops
حمله کردن ترکاندن
forays
چپاول کردن حمله
inveighs
با سخن حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
pop
حمله کردن ترکاندن
to torpedo
با اژدر حمله کردن
inveighing
با سخن حمله کردن
inveighed
با سخن حمله کردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
parrying
دفع کردن حمله حریف
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
trigger
شروع کردن حمله یاکار
triggered
شروع کردن حمله یاکار
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
parried
دفع کردن حمله حریف
set on
پیش رفتن حمله کردن
parries
دفع کردن حمله حریف
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
triggers
شروع کردن حمله یاکار
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
parry
دفع کردن حمله حریف
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
ceasing
قطع کردن عملیات
reconnoitered
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering
عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitring
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitred
عملیات اکتشافی کردن
reconnoiter
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres
عملیات اکتشافی کردن
rehearsals
تمرین کردن عملیات
rehearsal
تمرین کردن عملیات
cease
قطع کردن عملیات
ceased
قطع کردن عملیات
ceases
قطع کردن عملیات
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
coaches
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coached
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach
رهبری عملیات ورزشی را کردن
circuits
یچ کردن عملیات انجام میدهد
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
clearing operations
عملیات پاک کردن مین
demonstrations
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration
تظاهر به انجام عملیات کردن
phasing
مرحله بندی کردن عملیات
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
invades
تهاجم کردن حمله کردن بر
invading
تهاجم کردن حمله کردن بر
impinge
تخطی کردن حمله کردن
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
beset
مزین کردن حمله کردن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com