Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
Other Matches
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protest
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
displaced persons
اشخاص پناهنده
many people
خیلی اشخاص
persona
اشخاص یک کتاب
few men
اشخاص کمی
great persons
اشخاص بزرگ
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
many a man
بسا اشخاص
personae
اشخاص یک کتاب
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
artificial persons
اشخاص حقوقی
person perception
ادراک اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
personas
اشخاص یک کتاب
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
these people
این اشخاص
many persons
خیلی اشخاص
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
withindoors
اشخاص داخل منزل
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
inter alia
میان اشخاص دیگر
panel
صورت اسامی اشخاص
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
panels
صورت اسامی اشخاص
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
bouncer
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
protestation
اعتراض
protestations
اعتراض
impeachment
اعتراض
animadversion
اعتراض
protesting
اعتراض
protested
اعتراض
objection
اعتراض
objections
اعتراض
protest
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
condemnation
اعتراض
challenge
اعتراض
remonstrance
اعتراض
protests
اعتراض
impugnation
اعتراض
impugnment
اعتراض
challenged
اعتراض
challenges
اعتراض
condemnations
اعتراض
exception
اعتراض
contestation
اعتراض
exceptions
اعتراض
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
unlikely
قابل اعتراض
impugn
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
objectionable
قابل اعتراض
objector
اعتراض کننده
remonstrance
تعرض اعتراض
contesting
اعتراض کردن
protested
اعتراض کردن
contests
اعتراض داشتن بر
contested
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
unquestioning
غیرقابل اعتراض
protest
اعتراض رسمی
fuss
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
defiance
مقاومت اعتراض
objectors
اعتراض کننده
impugns
اعتراض کردن
impugning
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
contest
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض کردن
contesting
اعتراض داشتن بر
exceptionable
اعتراض پذیر
contested
اعتراض داشتن بر
implicit
بلا اعتراض
direct objects
اعتراض داشتن
objects
اعتراض داشتن
objects
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
take exception to
اعتراض کردن به
protest for non acceptance
اعتراض نکول
obtest
اعتراض کردن
impugnable
قابل اعتراض
exept
اعتراض کردن
objecting
اعتراض کردن
objecting
اعتراض داشتن
direct objects
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض داشتن
indirect objects
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
اعتراض کردن
objected
اعتراض داشتن
objected
اعتراض کردن
disputable
اعتراض پذیر
squawked
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
controvertible
قابل اعتراض
except
اعتراض کردن
contestable
قابل اعتراض
condemnable
قابل اعتراض
challengeable
قابل اعتراض
bill of exception
اعتراض نامه
protests
اعتراض رسمی
protests
اعتراض کردن
kicker
اعتراض کننده
protesting
اعتراض رسمی
protesting
اعتراض کردن
protested
اعتراض رسمی
unquestionable
غیرقابل اعتراض
squawk
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
demurrer
اعتراض کننده
appose
اعتراض کردن
demurrant
اعتراض کننده
fulminate
اعتراض کردن
demurrable
اعتراض پذیر
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
impugning
مورد اعتراض قراردادن
impugn
مورد اعتراض قراردادن
disputability
قابل اعتراض بودن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
impugned
مورد اعتراض قراردادن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
objectionably
بطور قابل اعتراض
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com