Dictiornary-Farsi | حوالهء قبول شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
acceptance	حوالهء قبول شده
acceptances	حوالهء قبول شده


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
acknowledgment	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
imprimatur	قبول
intromission	قبول
compliance	قبول
reception	قبول
acceptances	قبول
acceptance	قبول
adoption	قبول
receptions	قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
receivable	قابل قبول
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
taken	مورد قبول
reply paid	جواب قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to take in	قبول کردن
received	مورد قبول
adopter	قبول کننده
implied acceptance	قبول ضمنی
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
allowable	قابل قبول
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
acceptor	قبول کننده
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
ready acceptance	حسن قبول
allowable load	بارقابل قبول
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
reasonable	قابل قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
I agree.	قبول دارم.
agreements	قرار قبول
honored	قبول کردن
passable	قابل قبول
adopts	قبول کردن
accords	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
admissible	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
tolerable	قابل قبول
acceptable	قابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honour	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
honoured	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
acceptances	قبول قرارداد
honours	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
adopt	قبول کردن
passes	قبول کردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
agreement	قرار قبول
accept	قبول شدن
conceding	قبول شکست
accept	قبول کردن
concedes	قبول شکست
accepting	قبول شدن
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
honouring	قبول کردن
intolerance	عدم قبول
accepting	قبول کردن
accepts	قبول شدن
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
admitting	قبول کردن
ratification	قبول قبولی
compliant	قبول کننده
adopting	قبول کردن
accorded	قبول کردن
valid	قابل قبول
accord	قبول کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
valid assumptions	فروض قابل قبول
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
takers	قبول کننده شرط
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
legal tender	پول قابل قبول
suffrage	کمک همراهی قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
credibility	قابل قبول بودن
adhesion	انضمام قبول عضویت
taker	قبول کننده شرط
accepting	پسندیدن قبول کردن
to be valid	قابل قبول بودن
to hold water	قابل قبول بودن
accepts	پسندیدن قبول کردن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
popularity	قابل قبول عامه
admissibleness	بطور قابل قبول
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
availabe time	زمان مورد قبول
complier	قبول کننده همدست
d. of a request	عدم قبول خواهش
eligibly	بطور قابل قبول
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
incredibility	عدم قابلیت قبول
honour	یاحوالهای را قبول کردن
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
conventional	مورد قبول عامه
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
acceptance number	عدد ملاک قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
accepting bank	بانک قبول کننده
disapprove	قبول نکردن رد کردن
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
honors	یاحوالهای را قبول کردن
persona grata	شخص مورد قبول
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
permissible stress	خستگی قابل قبول
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
matriculant	قبول شده در دانشگاه
non compliance	عدم قبول یا انجام
passed	تصویب کردن قبول شدن
passes	تصویب کردن قبول شدن
passive resistance	خود داری از قبول یاموافقت
adopted items of material	اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
agrapha	که مورد قبول مسیحیان نیست
putative	مفروض مورد قبول عامه
cut off ratio	حداقل نرخ قابل قبول
argumentum	یک سلسله دلایل قابل قبول
current standard cost	هزینه استاندارد و مورد قبول
pass	تصویب کردن قبول شدن