Dictiornary-Farsi | حوزه نظارت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
span of control	حوزه نظارت


Other Matches

period of concentration	در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
control	نظارت
stewardship	نظارت
controllership	نظارت
supervision	نظارت
controlment	نظارت
controls	نظارت
monitoring	نظارت
inspection	نظارت
controlling	نظارت
surveillance	نظارت
proctorship	نظارت
helms	نظارت
helm	نظارت
presidency	نظارت
intendancy	نظارت
governance	نظارت
superintendency	نظارت
superintendence	نظارت
spheres	حوزه
sphere	حوزه
extent	حوزه
departments	حوزه
district	حوزه
districts	حوزه
department	حوزه
presidency	حوزه
ambit	حوزه
ranged	حوزه
range	حوزه
basins	حوزه
basin	حوزه
ranges	حوزه
zero field	بی حوزه
field	حوزه
domains	حوزه
jurisdication	حوزه
area	حوزه
areas	حوزه
domain	حوزه
fielded	حوزه
scope	حوزه
aquifer	حوزه
zones	حوزه
zone	حوزه
precincts	حوزه
realms	حوزه
realm	حوزه
circuity	حوزه
fields	حوزه
precinct	حوزه
superintend	نظارت کردن بر
government control	نظارت دولتی
inspection certificate	گواهی نظارت
inspection clause	ماده نظارت
qualitative controls	نظارت کیفی
inspection clause	بند نظارت
monetary control	نظارت پولی
superintended	نظارت کردن بر
invigilation	نظارت درامتحانات
budgetary control	نظارت بودجهای
close supervision	نظارت نزدیک
close supervision	نظارت مستقیم
administer	نظارت کردن
control equipment	ابزار نظارت
control of resources	نظارت بر منابع
controllable	قابل نظارت
supervision	نظارت کردن
exchange control	نظارت ارز
fiscal control	نظارت مالی
superintends	نظارت کردن بر
foreign exchange control	نظارت بر ارز
superintending	نظارت کردن بر
bailiwick	مباشرت نظارت
CCTV camera	دوربین نظارت
observation camera	دوربین نظارت
staff supervision	نظارت ستادی
security camera	دوربین نظارت
monitors	نظارت کردن
surveillance camera	دوربین نظارت
monitored	نظارت کردن
monitor	نظارت کردن
direct	نظارت کردن
directed	نظارت کردن
inspectors	نظارت کننده
control	نظارت کردن
inspector	نظارت کننده
stewardship	نظارت خرج
uncontrollably	غیرقابل نظارت
uncontrollable	غیرقابل نظارت
controlling	نظارت کردن
directs	نظارت کردن
controls	نظارت کردن
supervising	نظارت کردن
closed-circuit camera	دوربین نظارت
supervises	نظارت کردن
supervised	نظارت کردن
supervisor state	وضعیت نظارت
supervisor state	حالت نظارت
supervise	نظارت کردن
drainage basin	حوزه زهکش
apanage	حوزه درامداتفاقی
precincts	بخش حوزه
precinct	بخش حوزه
scope	قلمرو حوزه
catchment area	حوزه ابریز
drainage area	حوزه ابخیز
catchment areas	حوزه ابریز
seepage area	حوزه تراوش
department	حوزه کمیته
departments	حوزه کمیته
domain	حوزه دایره
domains	حوزه دایره
induction field	حوزه القائی
circuit	حوزه قضائی
circuit	جریان حوزه
circuits	جریان حوزه
circuits	حوزه قضائی
ground water basin	حوزه اب زیرزمینی
kingdom	حوزه اقتدار
f.of operations	حوزه عملیات
image field	حوزه تصویر
judicature	حوزه قضایی
test bay	حوزه ازمایش
chapelry	حوزه کلیسا
free field	حوزه ازاد
scope of coverage	حوزه عمل
electorates	حوزه انتخابیه
electorate	حوزه انتخابیه
constituency	حوزه انتخابیه
prefecture	حوزه اداری
constituency	حوزه انتخاباتی
constituencies	حوزه انتخابیه
constituencies	حوزه انتخاباتی
module	حوزه گنجایش
drainge area	حوزه زهکشی
circle	محفل حوزه
circling	محفل حوزه
modules	حوزه گنجایش
magnetic fields	حوزه مغناطیسی
magnetic field	حوزه مغناطیسی
circled	محفل حوزه
circles	محفل حوزه
watches	بر کسی نظارت کردن
invigilate	در امتحان نظارت کردن
watched	بر کسی نظارت کردن
controls	بازرسی نظارت جلوگیری
invigilated	در امتحان نظارت کردن
invigilates	در امتحان نظارت کردن
control	بازرسی نظارت جلوگیری
watch	بر کسی نظارت کردن
control	نظارت و ممیزی کردن
watching	بر کسی نظارت کردن
controls	نظارت و ممیزی کردن
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
controlling	نظارت و ممیزی کردن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
managed money	پول نظارت شده
election supervisor council	انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council	انجمن نظارت بر انتخابات
regulated monopoly	انحصار نظارت شده
invigilating	در امتحان نظارت کردن
magnetic deflection	انحراف در حوزه مغناطیسی
princedom	حوزه حکومت شاهزاده
military area	حوزه جغرافیایی نظامی
intersplere	در حوزه یکدیگر امدن
intendancy	مدیریت حوزه مباشرت
basin	حوزه رودخانه ابگیر
venue	حوزه صلاحیت دادگاه
constituency	هیات موکلان یک حوزه
constituencies	هیات موکلان یک حوزه
polls	حوزه رای گیری
compass	حدود وثغور حوزه
basins	حوزه رودخانه ابگیر
sees	مقر یا حوزه اسقفی
see	مقر یا حوزه اسقفی
circuits	حوزه صلاحیت دادگاه
flashing	کاهش حوزه مغناطیسی
circuit	حوزه صلاحیت دادگاه
catchment areas	حوزه ابخیز ابگیر
venues	حوزه صلاحیت دادگاه
active zone of well	حوزه فعال چاه
polled	حوزه رای گیری
free trade area	حوزه تجارت ازاد
flooding area	حوزه سیل گیر
coil field	حوزه سیم پیچ
catchment	حوزه ابریز مرزی
bolson	حوزه ابریز بسته
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
basin area	حوزه ابریز رودخانه
poll	حوزه رای گیری
catchment area	حوزه ابخیز ابگیر
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
wardship	تحت سرپرستی یا نظارت بودن
watcher	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watchers	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
security monitoring	نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
head quarters	برج نظارت مرکز کار
well field	حوزه تغذیه کننده چاه
to come within the scope of the law	در حوزه عمل قانون بودن