English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
fable حکایت اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
apologue حکایت اخلاقی
Other Matches
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
allegory حکایت
story حکایت
to tell a story حکایت
exemplum حکایت
narratives حکایت
marchen حکایت
novella حکایت
anecdote حکایت
allegories حکایت
anecdotes حکایت
narrative حکایت
anecdotist حکایت نویس
two discrepant stories دو حکایت مختلف
tale حکایت شرح
fable حکایت گفتن
storied حکایت شده
fables حکایت گفتن
tales حکایت شرح
story teller افسانه گو حکایت نویس
inenarrable غیر قابل حکایت
an interesting story حکایت جالب توجه
moral اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
ethical اخلاقی
petulance بد اخلاقی
immorality بد اخلاقی
gnomic اخلاقی
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
moralistic تحمیلگر اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
ethical relativism نسبیت اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
moral education اموزش اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
principle اخلاقی کردن
precepts قاعده اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
principle اصل اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
parables داستان اخلاقی
parable داستان اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
byword گفته اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
foibles صعف اخلاقی ضعف
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
foible صعف اخلاقی ضعف
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
moral realism واقع نگری اخلاقی
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
expurgates حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com