Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
Other Matches
self goverment
حکومت مستقل
autocracy
حکومت مستقل
territoriality
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territorialism
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
autonomous
دارای حکومت مستقل داخلی
autonomous
دارای حکومت مستقل خودمختار
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
single
انفرادی
single life
انفرادی
singularity
انفرادی
individuals
انفرادی
individual
انفرادی
spade
بیل انفرادی
individualized instruction
اموزش انفرادی
cell
زندان انفرادی
cells
زندان انفرادی
solitary confinement
زندان انفرادی
solitany confinment
حبس انفرادی
slit trench
سنگر انفرادی
several covenants
تعهدات انفرادی
spades
بیل انفرادی
single tax
مالیات انفرادی
individual tests
ازمونهای انفرادی
close confinement
حبس انفرادی
sporadically
پراکنده انفرادی
sporadic
پراکنده انفرادی
individualism
حالت انفرادی
bullword
کمربندحفافتی انفرادی
close confinement
زندان انفرادی
singles
مسابقه انفرادی
individual aquipment
تجهیزات انفرادی
advance individual training
آموزش تکمیلی انفرادی
playing
شرکت درمسابقه انفرادی
plays
شرکت درمسابقه انفرادی
solo
تک خوانی بطور انفرادی
played
شرکت درمسابقه انفرادی
solos
تک خوانی بطور انفرادی
advanced individual training
اموزش تکمیلی انفرادی
play
شرکت درمسابقه انفرادی
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
single tax
مالیات بر درامد انفرادی
personal error
خطاهای انفرادی افراد
individual reserves
وسایل ذخیره انفرادی
several
انفرادی مربوط به خود چند تن
excess listing
لیست وسایل انفرادی مازاد
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
pickets
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picket
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picketed
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
golf
بازی بصورت انفرادی یا دونفره یا چهارنفره
individual reserves
وسایل ضروری انفرادی که با نفرحمل میشود
foursomes
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
foursome
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
autecology
مبحث شناسایی محیط زندگی انفرادی موجودات
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
pursuits
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
trigraph
حروف رمز سه گانه مربوط به کد فنی تجهیزات انفرادی
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
pursuit
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
cut and cover shelter
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
autonomic
مستقل
free
مستقل
landed a
مستقل
absolutes
مستقل
solos
مستقل
realty
مستقل
frees
مستقل
independent
مستقل
freeing
مستقل
freed
مستقل
separates
مستقل
separate
مستقل
stand alone
مستقل
separated
مستقل
solo
مستقل
exogenous
مستقل
absolute
مستقل
mavericks
مستقل
autocratic
مستقل
sovereign
مستقل
maverick
مستقل
sovereigns
مستقل
free-standing
مستقل
freelance
مستقل
separate battalion
گردان مستقل
separate company
گروهان مستقل
entities
موجودیت مستقل
semi independent
نیمه مستقل
separate brigade
تیپ مستقل
separate battery
اتشبار مستقل
autonomous consumption
مصرف مستقل
autonomous operation
عملیات مستقل
separate
یکان مستقل
separated
یکان مستقل
absolutes
مستقل استبدادی
garrison house
ساخلو مستقل
device independence
مستقل از دستگاه
independency
کشور مستقل
independent consultant
مشاور مستقل
independent equations
معادلات مستقل
independent state
دولت مستقل
independent variable
متغیر مستقل
individual units
یکانهای مستقل
machine independent
مستقل از ماشین
separates
یکان مستقل
explanatory variable
متغیر مستقل
autonomous variable
متغیر مستقل
single unit
یکان مستقل
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
مستقل بودن
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
entities
موسسه مستقل
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
context free
مستقل از متن
entity
موجودیت مستقل
entity
موسسه مستقل
detached
ستون مستقل
to stand by oneself
مستقل بودن
arguments
متغیر مستقل
argument
متغیر مستقل
monarchism
اصول سلطنت مستقل
computer independent language
زبان مستقل کامپیوتری
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
argument
[of a function]
متغیر مستقل
[ریاضی]
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
separations
مستقل شدن یکانها
dependencies
کشور غیر مستقل
dependency
کشور غیر مستقل
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
dependent state
دولت غیر مستقل
separation
مستقل شدن یکانها
autonomous
دارای زندگی مستقل
independent variable
متغیر مستقل
[ریاضی]
monarchic
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
icca
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
pica
سیستم عامل مستقل از ماشین
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
stand-alone
<adj.>
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
autonomous investment
سرمایه مستقل از درامد ملی
multicollinearity
هم خطی بین متغیرهای مستقل
standalone
سیستمی که مستقل کار میکند
sovereign
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
sovereigns
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
independent
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planing
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planed
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
fives
هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
variable delivery pump
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
administrations
حکومت
government
حکومت
dominion
حکومت
raj
حکومت
administration
حکومت
gynocracy
حکومت زن
gynarchy
حکومت زن
governments
حکومت
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
czarisme
حکومت تزاری
fair arbitration
حکومت عدل
czarisme
حکومت قیصری
enemy state
حکومت دشمن
despotic rule
حکومت استبدادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com