Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
bestiality
حیوان صفتی
Search result with all words
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
Other Matches
epithetical
صفتی
adjectival
صفتی
effeminacy
زن صفتی
womanishness
زن صفتی
impishness
شیطان صفتی
hokeypokey
میمون صفتی
kingliness
شاه صفتی
monkeyishness
میمون صفتی
wolfishness
گرگ صفتی
old womanishness
پیرزن صفتی
foxiness
روبه صفتی
fiendishness
شیطان صفتی
apishness
میمون صفتی
baboonery
میمون صفتی
guile
روباه صفتی
mannishness
مرد صفتی
cattiness
گربه صفتی
felinity
گربه صفتی
devilishness
شیطان صفتی
piggishness
خوک صفتی ناپاکی
fiendishly
ازروی دیوخویی یاشیطان صفتی
infernality
دیو خویی شیطان صفتی
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
technician
شخص متخصص در امور صفتی
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
pronominal adjective
صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
soever
واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
animal
حیوان
beast
حیوان
animals
حیوان
beasts
حیوان
living creatuse
حیوان
brutes
جانور حیوان
beast of burden
حیوان باربری
beastby
حیوان صفت
zoophobia
حیوان هراسی
brute
جانور حیوان
animalization
تبدیل به حیوان
brutes
حیوان صفت
reptile
حیوان خزنده
zootheism
حیوان پرستی
reptiles
حیوان خزنده
draft animal
حیوان بارکش
spinal animal
حیوان نخاعی
whiffet
حیوان رشدنکرده
wildling
حیوان وحشی
zooerasty
جماع با حیوان
zoolatry
حیوان پرستی
lost animal
حیوان گمشده
lost animal
حیوان ضاله
brute
حیوان صفت
zooparasite
حیوان انگل
zoophilia
حیوان خواهی
zoophily
حیوان خواهی
slick ear
حیوان بی گوش
hilding
حیوان چموش
zoophilic
حیوان دوست
zoophilous
حیوان دوست
ectotherm
حیوان خونسرد
option of animals
خیار حیوان
zoology
حیوان شناسی
biped
حیوان دوپا
pack animals
حیوان باربر
pack animal
حیوان باربر
beastly
حیوان صفت
carnivorous
حیوان گوشتخوار
mavericks
حیوان بیصاحب
frying
حیوان نوزاد
fry
حیوان نوزاد
fries
حیوان نوزاد
kitten
بچه حیوان
kittens
بچه حیوان
bough
شانه حیوان
boughs
شانه حیوان
bestiality
جماع با حیوان
bipeds
حیوان دوپا
maverick
حیوان بیصاحب
uberrima fides
صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
holler
صدای مخصوص هر حیوان
hollered
صدای مخصوص هر حیوان
hollering
صدای مخصوص هر حیوان
hollers
صدای مخصوص هر حیوان
pet
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
imbrute
حیوان صفت کردن
housebroken
حیوان تربیت شده
pizzle
الت ذکور حیوان
varmint
حیوان یا پرنده شکارکننده
zoopsia
توهم حیوان بینی
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
animal glue
سریشم از انساج حیوان
slick ear
حیوان فاقدگوش خارجی
yahoo
ادم حیوان صفت
flycatcher
حیوان مگس خوار
cade
حیوان دست اموز
stag
کره اسب حیوان نر
abalone
قسمی حیوان صدف
acephalon
حیوان راستهء بی سران
brutalization
حیوان صفت نمودن
acephalous
حیوان راستهء بی سران
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
stags
کره اسب حیوان نر
armadillo
نوعی حیوان گورکن
feral
حیوان شکاری وحشی
brutal
حیوان صفت وحشی
armadillos
نوعی حیوان گورکن
bunny
اسم حیوان دست اموز
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
bunnies
اسم حیوان دست اموز
whelp
بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
acute preparation
حیوان کشی از روی ترحم
stature
ارتفاع طبیعی بدن حیوان
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
rogues
حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue
حیوان عظیم الجثه سرکش
bunny rabbits
اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit
اسم حیوان دست اموز
zoological
وابسته به جانور شناسی حیوان
hoof
حیوان سم دار باسم زدن
bestial
شبیه حیوان جانور خوی
brutalize
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises
وحشی یا حیوان صفت کردن
sucker
حیوان یا عضویا الت مکنده
suckers
حیوان یا عضویا الت مکنده
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
brutalised
وحشی یا حیوان صفت کردن
hoofs
حیوان سم دار باسم زدن
manus
دست حیوان قسمت انتهایی
brutalizing
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes
وحشی یا حیوان صفت کردن
exoskeleton
پوشش محافظه خارجی حیوان
brutalized
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising
وحشی یا حیوان صفت کردن
forelegs
پای جلو حیوان دست چارپایان
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
autotomy
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
bird motif
نقش پرنده در قالی حیوان دار
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
foreleg
پای جلو حیوان دست چارپایان
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
beard
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
teamster
راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beards
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snails
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
snail
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
centaur
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaurs
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
arabesque
منبت کاری
[تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design
طرح حیواندار
[شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid
شبه جانور شبه حیوان
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com