Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (35 milliseconds)
English
Persian
imbrute
حیوان صفت کردن
Search result with all words
brutalised
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing
وحشی یا حیوان صفت کردن
snail
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
brutify
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
Other Matches
living creatuse
حیوان
beast
حیوان
beasts
حیوان
animals
حیوان
animal
حیوان
lost animal
حیوان گمشده
hilding
حیوان چموش
mavericks
حیوان بیصاحب
maverick
حیوان بیصاحب
brutes
حیوان صفت
brutes
جانور حیوان
wildling
حیوان وحشی
ectotherm
حیوان خونسرد
slick ear
حیوان بی گوش
fries
حیوان نوزاد
brute
جانور حیوان
bestiality
جماع با حیوان
kitten
بچه حیوان
kittens
بچه حیوان
bough
شانه حیوان
boughs
شانه حیوان
bestiality
حیوان صفتی
whiffet
حیوان رشدنکرده
bipeds
حیوان دوپا
option of animals
خیار حیوان
frying
حیوان نوزاد
fry
حیوان نوزاد
brute
حیوان صفت
draft animal
حیوان بارکش
spinal animal
حیوان نخاعی
zoology
حیوان شناسی
zoophilic
حیوان دوست
lost animal
حیوان ضاله
zoophilia
حیوان خواهی
reptile
حیوان خزنده
zoolatry
حیوان پرستی
pack animals
حیوان باربر
zooparasite
حیوان انگل
animalization
تبدیل به حیوان
reptiles
حیوان خزنده
zoophilous
حیوان دوست
zoophobia
حیوان هراسی
pack animal
حیوان باربر
biped
حیوان دوپا
zootheism
حیوان پرستی
beastly
حیوان صفت
beastby
حیوان صفت
carnivorous
حیوان گوشتخوار
beast of burden
حیوان باربری
zooerasty
جماع با حیوان
zoophily
حیوان خواهی
armadillos
نوعی حیوان گورکن
armadillo
نوعی حیوان گورکن
animal glue
سریشم از انساج حیوان
stags
کره اسب حیوان نر
stag
کره اسب حیوان نر
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
varmint
حیوان یا پرنده شکارکننده
yahoo
ادم حیوان صفت
petted
حیوان اهلی منزل
pet
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
hollers
صدای مخصوص هر حیوان
zoopsia
توهم حیوان بینی
hollering
صدای مخصوص هر حیوان
holler
صدای مخصوص هر حیوان
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
hollered
صدای مخصوص هر حیوان
pizzle
الت ذکور حیوان
slick ear
حیوان فاقدگوش خارجی
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
flycatcher
حیوان مگس خوار
housebroken
حیوان تربیت شده
feral
حیوان شکاری وحشی
cade
حیوان دست اموز
abalone
قسمی حیوان صدف
acephalon
حیوان راستهء بی سران
acephalous
حیوان راستهء بی سران
brutalization
حیوان صفت نمودن
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
brutal
حیوان صفت وحشی
rogues
حیوان عظیم الجثه سرکش
zoological
وابسته به جانور شناسی حیوان
exoskeleton
پوشش محافظه خارجی حیوان
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
suckers
حیوان یا عضویا الت مکنده
sucker
حیوان یا عضویا الت مکنده
bunny rabbits
اسم حیوان دست اموز
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
acute preparation
حیوان کشی از روی ترحم
whelp
بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
bestial
شبیه حیوان جانور خوی
rogue
حیوان عظیم الجثه سرکش
manus
دست حیوان قسمت انتهایی
stature
ارتفاع طبیعی بدن حیوان
bunnies
اسم حیوان دست اموز
bunny
اسم حیوان دست اموز
hoof
حیوان سم دار باسم زدن
bunny rabbit
اسم حیوان دست اموز
hoofs
حیوان سم دار باسم زدن
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
autotomy
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
bird motif
نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
foreleg
پای جلو حیوان دست چارپایان
forelegs
پای جلو حیوان دست چارپایان
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
teamster
راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beard
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
centaur
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaurs
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
arabesque
منبت کاری
[تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design
طرح حیواندار
[شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
zooid
شبه جانور شبه حیوان
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com